سفارش تبلیغ
صبا ویژن

تریبون طلبگی

هر ساله فقط در ایام ماههای محرم و صفر و رمضان و بسیاری فرصتهای دیگر هزاران منبر تبلیغی در گوشه و کنار کشور عزیزمان برگزار می گردد که قطعا نقش موثری در گسترش و تثبیت فرهنگ دینی در جامعه دارد و بعنوان رسانه ای شفاهی و سنتی می تواند مورد توجه بیشتر نیز قرار بگیرد. اما این فرصت گسترده دچار آسیبهایی عمومی از حیث محتوای می باشد که در این مجال به برخی از آنها اشاره می گردد.

ناگفته نماند حقیر معتقد است در بخشی از بدنه حوزویان، بدلیل نداشتن روحیه پذیرش و نشنیدن نقدها و سخنان گوناگون و... مشکل اصلی "جهل مرکب" است یعنی ایشان به بسیاری مسائل توجه ندارند و از این بی توجهی نیز بدلایل مذکور ناآگاه اند و این خود ضعفی اخلاقی است و نقصانی در معارف دینی و بخشی از ناکارایی این آموزه ها را در همین مساله و طی نشدن مسیر صحیح خودسازی اجتماعی در ایشان باید جستجو کرد.

· نگرش ظاهر نگر:برخی آموزه های منابر، صرفا ظواهر را مدنظر دارند و اینجاست که دینی شدن ظاهر امور ایشان را ساکت و قاعد می نماید و در فقدان ارزشهای اصیل نیز فریادی نمی زنند. همین روحیه باعث شده تا در تربیت دینی ما نیز همین مدل ارزش گذاری بروز جدی یابد.

·   بی توجهی به اولویت ها: می توان در قرآن کریم و سیره اهل بیت(ع) اولویتهایی را در برخی مسائل نسبت به مسائل دیگر یافت که فقدان آنان، خدشه ای جدی بر روح دین وارد می نماید همچون پایه عدالت لیکن این موضوعات کمتر مورد توجه برخی آموزه های منابر بوده و هستند.

·   بی توجهی به روزآمدی:عدم توجه به اوضاع و احوال و مسائل داخلی و خارجی و شرایط و نیازهای جامعه و طرح مسائل بر اساس آنها و ارائه نگرش های روزآمد و کارا از آموزه های دینی آفت برخی دیگر از منابر است که بخشی از آن به بی توجهی عملی گویندگان به این مسائل بازمی گردد.

·   بدون بازتولید رفتار: اگر جهت بخشی از آموزه های منابر حداقل در مسائل تحلیلی و اخلاقی، ارجاع مخاطب به رفتار و ارائه نکاتی عینی برای طی آن طریق باشد دیگر شرکت در دهها جلسه مثلا در طول محرم و صفر با کمترین اثرات در رفتار شنوندگان مواجه نخواهد بود و البته مستلزم طی شدن آن مسیر و شناخت دقیق انسان و سازوکار وجودی وی در گوینده خواهد بود.

· غیراستدلالی: آموزه های منابر خصوصا برای نسل جدیدی که با افکار گوناگون روبروست و فضای پررنگ ایدئولوژیکی نیز و جود ندارد که او را وادار به تعبد کند، استدلالی و منطقی بودن را می طلبد و نمی تواند به ذکر مطالب و پیوند آنها با مقدسات خلاصه گردد.

·   متافیزیک گرایی:تاکید بیش از اندازه برخی افراد بر ذکر کرامات و معجزات و ارائه دینی غیرعقلی و نامستدل به ادله منطقی و انسانی شاید با توهم جذابیت اینگونه مطالب برای عوام توجیه یابد اما نمی تواند به سیره عملی افراد در جامعه مبدل گردد و آنانرا از حیث رفتاری به دین نزدیکتر نماید.

· احساس محوری:برخی منبریان که با استقبال و ضریب دهی نیز روبرو شده اند با تحریک احساسات و تاکید بر ابعاد فردی و عاطفی و باصطلاح جوان پسند و زیبای دین، هر چند مورد استقبال عده ای روبرو شوند اما از عمق اثربخشی کمی برخوردارند و مخاطبشان را با موج احساسی دیگری از دست می دهند.

اینها صرفا اشاراتی کوچک بودند که شاهد مثالهای فراوانی نیز دارند. درباره منابر باید سخن گفت و نوشت چراکه حفظ اصالت آنان منجر به اصلاح جامعه و حفظ دین اصیل خواهد شد و این هدفی بس مهم و متعالی است . ان شاء الله


[ شنبه 91/1/12 ] [ 4:25 عصر ] [ علی محمدی ]

سالهاست که چند و چون نظام تعلیم و تربیت حوزههای علمیه، موضوع تأمّل بسیاری از اندیشمندان و فرهیختگان انقلابی و نواندیش حوزه های علمیه گردیده است. در این سالها، اقدامات ارزشمند بسیاری صورت گرفته و البته مقاومت و مخالفت عده دیگری را به علت استیحاش از آینده و تبعات این اقدامات برانگیخته است. از این رو «جامع نگری»، «تبیین اهداف» و «قدرت ترسیم سازوکارها» از ویژگی های حیاتی هر طرحِ تحول در حوزه های علمیه به شمار میرود. در این مقاله، نویسنده تلاش می کند متناسب با بضاعت بسیار اندک خود و فارغ از اشکالات نظام تعلیم و تربیت کنونی حوزههای علمیه، به تبیین زوایای طرحی اثباتی با موضوع «نظام بایسته تعلیم و تربیت حوزههای علمیه» بپردازد.

1. لازمه تحلیل صحیحِ نظام بایسته تعلیم و تربیت حوزه های علمیه، شناخت جایگاه و رسالت این نهاد قویم و فخیم است. حوزه های علمیه، نه یک نهاد معمولی که نهادی تاریخی است و در سابقه هزار و اندی ساله خود، همواره بار دفاع از اندیشه شیعی و رسالت هدایت و سرپرستی مؤمنین را در سیر و سلوک به حریمِ ملکوت و محضرِ حق بر دوش کشیده است. از این رو، می توان رسالت اساسی حوزه های علمیه را «پاسداری از فرهنگ شیعه در مقابل هجمه های فکری دشمنان و رهبری تکامل جامعه شیعی در فراز و فرودهای تاریخی بر اساس آموزه های وحیانی» دانست. بی تردید طراحی نظام تعلیم و تربیت بایسته، بدون توجه به این نقش بی بدیل و ویژگی منحصر به فرد حوزه های علمیه، امری خطا و ناصواب خواهد بود.

2. نظام تعلیم و تربیت، نمی تواند تنها ساختار درونی حوزههای علمیه باشد. در کنار این ساختار، حداقل وجود دو نظام «پژوهشی» و «تبلیغی» نیز ضروری مینماید؛ زیرا در یک تحلیل ساده از فعالیت های حوزه های علمیه، سه فعالیت «تولید معارف دینی کارآمد»، «پرورش نیروی انسانی کارآمد» و «جریان دادن معارف دینی در جامعه» اجتناب ناپذیر است که عمدتاً سازماندهی این سه فعالیت، به ترتیب در قالب «نظام پژوهشی»، «نظام تعلیم و تربیت» و «نظام تبلیغی» صورت می پذیرد. بنابراین در طراحی نظام تعلیم و تربیت می بایست هماهنگی این ساختار با دو ساختار دیگر کاملاً لحاظ گردد؛ به خصوص اینکه به نظر میرسد در میان سه ساختار فوق، «نظام پژوهشی» از اولویت بیشتری برخوردار است که می طلبد توجه به هماهنگی نظام تعلیم و تربیت با این ساختار، مضاعف گردد.

3. برای ارائه نظام تعلیم و تربیت، لازم است در ابتدا تبیین روشنی از مکانیزم تعلیم و تربیت صورت گیرد. در بسیاری از طرح ها، به جای نظام تعلیم وتربیت، از واژه «نظام آموزش» استفاده میشود؛ ولی سؤال اصلی در این خصوص این است که چنین نظامی که می خواهد «پرورش و رشد منابع انسانی» را تأمین کند، چه فرآیندی را باید دارا باشد؟

تردیدی نیست که «انتقال اطلاعات» به منظور «رشد ذهنی محصّل»، یکی از اقدامات لازم و ضروری در این راستاست؛ ولی آیا این اقدام به تنهایی کفاف پرورش یافتن محصل را می دهد و یا حتی می تواند متغیر اصلی در رشد یافتن منابع انسانی باشد؟

به نظر می رسد هیچ گاه صِرف افزایش اطلاعات نمیتواند منجر به رشد فرد گردد؛ بلکه آنچه موجب رشد و پرورش میگردد، «عمل و اقدام» است؛ یعنی نمیتوان گفت که پرورش، چیزی نیست جز فراگیری و آموختن! حتی در خصوص علوم مقدسی مثل علم توحید و علم فقه نیز قضیه از این قرار است. اگر کسی مسلط ترین فرد به استدلال های اثبات توحید هم باشد، ولی برخلاف اطلاعاتش تصمیم بگیرد و اقدام کند، بی تردید رشدی در او حاصل نخواهد شد. بنابراین باید توجه کرد که پرورش، تنها و تنها در گرو «بهینه تصمیم گیری و موضع گیری» فرد است که صد البته یکی از زمینه های مهم آن، داشتن اطلاعات صحیح است.

حال که ثقل فرآیند پرورش از «آموزش» به «بهینه تصمیم گیری و موضع گیری» منتقل شد، باید توجه داشت که هر فرد، حداقل در سه حوزه «روحی»، «ذهنی» و «عینی» دارای تصمیم گیری و موضع گیری است که لازم است در امر تعلیم و تربیت، همگی آنها مورد توجه قرار گیرند. اگر کسی مرتب به امور متعدد گرایش یابد و نظام حساسیت ها و تمایلاتش دگرگون گردد، مطمئناً نمی تواند در هیچ زمینه ای پرورش یابد. مسلماً چنین شخصی حتی در برابر سختی های آموزش نیز دوام نخواهد آورد و از تحمل رنج تعلم عاجز خواهد بود.

لذا اولین حوزه تصمیم گیری و اراده هر شخص را میتوان «حوزه حساسیت ها و تمایلات» قلمداد کرد. «تفکر و سنجش» نیز از دیگر حوزه های عملکرد افراد است. این بدان معناست که «آموختن و علم اندوزی»، یک فعل، و مبتنی بر اراده و خواست متعلم است. اینکه شخص به دنبال چه علمی رود و در گزینش اطلاعات و نحوه چینش مقدمات و استنتاج نتیجه از چه روش و منطقی پیروی کند، بی تردید متوقف بر خواست و تصمیم اوست.

پس از دو حوزه تمایلات(روح) و اطلاعات(ذهن)، حوزه رفتار جوارحی(عینی) را می توان حوزه سوم عملکرد و موضعگیری افراد به حساب آورد. بر این اساس، باید دقت کرد که نظام تعلیم و تربیت، صرفاً یک نظام آموزشی با هدف انتقال معلومات استاد به شاگرد نیست؛ بلکه نظامی است که تلاش میکند همزمان و با حفظ اولویت، پرورش روحی، رشد ذهنی و ارتقاء عملکرد عینی را مدّ نظر قرار دهد و از این رهگذر، «ولایت و سرپرستی همه جانبه دانش پژوه» را متکفّل گردد.

4. مطلب دیگر اینکه بررسی نظام تعلیم و تربیت حوزه های علمیه را میتوان از سه منظر «محتوای تعلیم و تربیت»، «روش تعلیم و تربیت» و «نظام مدیریتی تعلیم و تربیت» پیگرفت. در بحث محتوای آموزشی، بایسته های علومی که موضوعات فعالیت های حوزه های علمیه را تشکیل میدهند، ترسیم می شوند و در بحث روش آموزش، کیفیت و مراحل دوره های آموزشی مورد دقت قرار می گیرد و در نهایت، در بحث نظام مدیریتی، به چگونگی تنظیم اقدامات لازم برای تحقق یک نظام آموزشی پرداخته میشود. البته در این مقاله به علت ضیق مجال، صرفاً به بررسی فهرست وار محتوای تعلیم و تربیت و شیوه تعلیم و تربیت اکتفا می شود و بررسی نظام مدیریتی تعلیم و تربیت به فرصتی دیگر موکول میگردد.

ــ در بررسی محتوا، ابتدا باید موضوعات و مواد اصلی دروس را مشخص نمود که با توجه به آنچه که در ابتدای مقاله در خصوص رسالت حوزه های علمیه گفته شد و همچنین با توجه به اینکه سرپرستی و ولایت جامعه چیزی جز شکل دهی «نظام حساسیت ها و تمایلات»، «نظام عقاید و اطلاعات» و «نظام رفتار و عملکردِ جامعه» بر محور «تعبد به مشیت خدای متعال» نیست، می توان نتیجه گرفت که موضوعات اصلی فعالیت فرهنگی و علمی حوزههای علمیه، سه حوزه اخلاق(معارف ارزشی)، کلام و فلسفه(معارف توصیفی) و فقه و اصول(معارف تکلیفی) می باشد که در این میان، علم اخلاق، متکفل پرورش روحی جامعه، علم کلام، متکفل رشد ذهنی جامعه و علم فقه، متکفل ارتقاء رفتار جامعه خواهد بود.

بعد از تعیین مواد اصلی دروس، مهم ترین مطلبی که باید مورد توجه قرار گیرد، تناسب محتوای ارائه شده به طلاب با رسالتی که باید در آینده جامعه به دوش بکشند، می باشد. این تناسب، شاخصه اصلی ارزیابی کم و کیف محتوای نظام تعلیم و تربیت است. بر این اساس، آنچه که به عنوان محتوا به طلاب منتقل میشود، باید حتماً متناسب با شرایط کنونی جامعه باشد که با در نظر گرفتن پیروزی معجزه وار انقلاب اسلامی و موقعیت استثنایی حال حاضر شیعه در درون و بیرون کشور، باید «تناسب و یا عدم تناسب با نیازهای حکومت اسلامی» را اصلی ترین معیار نقض و ابرام محتواها قلمداد کرد.

در همین راستا، «اخلاق، کلام و فقه» می بایست از سطح «فردی» به «اجتماعی»، از سطح «یکسان نگر و بسیط بینی» به «اولویت بندی کثرات»، از سطح «کلی گویی و یا مسئله گویی» به «ارائه نظام فکری و برنامه دهی» و بالأخره از سطح «انتزاع نگری» به «مجموعه نگری» ارتقا یابند. البته کلید این تحولات، تفطن مسئولان نظام تعلیم و تربیت حوزههای علمیه به این نکته است که موضوعِ رسالت حوزه های علمیه در بعد از انقلاب اسلامی به نسبت قبل از آن، نه یک تفاوت جزیی که شاهد یک «تغییر مقیاس» بوده و در آن، موضوع رسالت حوزه از «آحاد شیعیان» به «جامعه شیعی» ارتقاء یافته است.

به تعبیر دیگر، در قبل از انقلاب اسلامی موضوع مبتلابه حوزه های علمیه «اسلامیت تصمیم گیری های روحی، ذهنی و عینی آحاد مؤمنین» بوده است؛ در حالی که موضوع مورد ابتلای آن در بعد از انقلاب «اسلامیت تصمیم گیری های سیاسی، فرهنگی و اقتصادی حکومت» و «تنطیم عادلانه اختیارات اقشار مختلف جامعه» است. این موضوع جدید اقتضا میکند که حوزه های علمیه خود را از تئوری «فردسازیِ مستقل از جامعهسازی» رها کرده، باور کند که در وضعیت موجود، حتی «فردسازی» نیز در گرو «اسلامی سازی جامعه» است.

ــ در بررسی «روش تعلیم و تربیت»، چند نکته باید مورد لحاظ قرار گیرد:

اول توجه به رسالت خطیر حوزه های علمیه در پاسخگویی به نیازمندی های نظام اسلامی؛

دوم، توجه همزمان به پرورش روحی، ذهنی و رفتاری طلاب؛ این نکته موجب می شود که در طراحی و برنامه ریزی علمی و تربیتی دچار «ذهن محوری» نشویم و با «جامع نگری» نسبت به توانمندی ها و استعداد افراد، رشد همه جانبه آنها را پی بگیریم.

سوم اینکه باید آرزوی جامع الاطراف بودن یک طلبه در همه علوم را به علت ناممکن بودن آن به فراموشی سپرد و به دنبال جامع الاطراف کردن «نظام دانش آموختگان حوزه های علمیه» بود. به تعبیر دیگر، هر چند امکان اینکه یک طلبه بتواند تمام نیازمندی های جامعه را پاسخ دهد وجود ندارد؛ ولی با یک روش مناسب و تربیت تخصصی طلاب در حوزههای مختلف، میتوان به خوبی تمام گستره نیازمندی های جامعه را در سه سطح «سیاست، فرهنگ و اقتصاد» و در سه فعل «پژوهش، آموزش و تبلیغ» پوشش داد. البته باید توجه کرد که پاشنه آشیل تخصصی کردن نظام تعلیم و تربیت در حوزه های علمیه، «کیفیت ارتباط رشته های مختلف» است که خود، فصل مفصلی می طلبد و حوصلهای افزون بر این!

در هر صورت به نظر میرسد که فارغ از رشته های تخصصی، میتوان روش تعلیم و تربیت را در سه مرحله تعریف نمود.

مرحله اول، مرحله «هویت بخشی» و «اصلاح جهت گیری ها» است. خروجی این مرحله باید طلبه ای باشد که علاوه بر دغدغه سیر و سلوک و جلب رضوان الهی، خود را سربازی در خدمت اهداف و آرمانهای انقلاب اسلامی که همانا زمینه سازی برای تحقق وعده الهی فرج است، بداند. به تعبیر دیگر، در این مرحله طلبه باید از سطح «عرفان فردی» عبور داده شده، وارد در «عرفان اجتماعی- حماسی»(عرفان عاشورایی) گردد. همچنین در این مرحله، طلبه لازم است که با کلیات معارف دینی آشنا گردد و جایگاه علوم مخلتف حوزوی را به نسبت رسالت اصلی حوزه، آموزش ببیند و تا حدودی با مسائل و سیر تطور آنها آشنا گردد. این مطالب در پرورش روحی و پدید آمدن جسارت نوآوری در او  نقش مهمی میتواند ایفا نماید.

مرحله دوم، مرحله «توانمندسازی ذهنی» است. در این مرحله طلبه به صورت تخصصی با رشته مربوطه خود آشنا می گردد و بر زوایای علمی آن اشراف مییابد. نکته مهم در این مرحله، ضرورت تسلّط طلبه بر «منطق و روش مواجهه» با مسائل مربوط به رشته خود است. به عنوان مثال، کسی که در رشته فلسفه تحصیل میکند، در این مرحله علاوه بر تسلط بر مبانی فلسفی موجود و اشراف بر شقوق مختلف آنها، لازم است که به این توانایی مجهز گردد که بتواند در مواجهه با هر متنی، مطالب آن را تجزیه منطقی کرده، مبانی مطوی و پیشفرض های پنهان آن را استخراج نماید. همچنین کسی که در رشته تبلیغ تحصیل می کند نیز علاوه بر فراگیری مطالب مربوط با تبلیغ، ضروری است که قدرت تجزیه محتوا و شیوههای تبلیغ و استخراج مبانی مختلف آنها از قبیل انسان شناسی و جامعه شناسی و غیره را کسب نماید. بنابراین در این مرحله به جای «فهم مسائل»، بر «روش کشف مبانی» و به جای «تقویت حافظه»، بر «ارتقاء هوشمندی طلبه» تاکید می شود.

مرحله سوم، مرحله «ارتقاء عملکرد» طلاب است. در این مرحله به طلبه کمک میشود تا بتواند پرورش روحی و توانمندی ذهنی خویش را به منصه ظهور درآورد و در عمل به کار گیرد. به عنوان مثال، به محصّل رشته فلسفه کمک می شود تا در راستای هویت دینی و انقلابی خویش و با استمداد از روشهای منطقی فرا گرفته، به تحقیق در مسائل و مبانی فلسفی موجود بپردازد و در صورت نقص آنها در حل معضلات کنونیِ جامعه اسلامی، با نقد و یا نقض آنها، به طرح مسائل و مبانی جدید بپردازد. همچنین به یک مبلغ کمک می شود تا با تجزیه و تحلیل محتواها و شیوههای مختلف تبلیغی، کارآمدترین آنها را «گزینش» کرده، «مهارت لازم» برای جریان آنها را در عمل تبلیغیِ خود را کسب نماید. بدیهی است که در این مرحله، ساختار ارتباط طلبه و استاد - برخلاف مرحله اول که «استاد محور» بود و همچنین برخلاف مرحله دوم که «مباحثه محور» بود - کاملاً ساختاری «طلبه محور» خواهد داشت.

پی نوشت ها:

1. بی تردید قوام تمامی ابعاد «نظام تعلیم و تربیت»، اعم از «تعیین اهداف»، «محتوای آموزشی»، «شیوه آموزش» و «مدیریت آموزش» و ... ، منوط به وجود «نظام پژوهشی کارآمد و خلاق» است؛ هر چند که بدون وجود «نظام تعلیم و تربیت منسجم» نیز، «نظام پژوهشی بایسته» شکل نخواهد گرفت.

2.  آنچه که میبایست در «نظام مدیریتی» مدّ نظر قرار گیرد، عبارتست از «تنظیم افعال بیرونی»(برنامه ریزی)، «انسجام افعال و اختیارات درونی»(ساماندهی) و در نهایت «تنظیم فعالیتهای عملیاتی»


[ چهارشنبه 91/1/9 ] [ 12:38 صبح ] [ علی محمدی ]

آیت الله العظمی خوئی(ره)

سؤال: آیا آموختن فلسفه برای طلبه علوم دینی که با ادیان و عقاید دیگر بحث و تبادل آراء دارد لازم است؟

و آیا برای طلاب علوم دینی در انجام این وظیفه وجوب کفائی هست؟

و آیا می‌شود فلسفه را تحت عنوان مقدمه امربه‌معروف و نهی‌ازمنکر دانست یا این که مقدمه‌ای برای محافظت از دین یا مقدمه برای هر دوی این‌ها؟

و اگر هم لزومی برای طلاب ندارد آیا اصلاً آموختن آن فایده‌ای دارد یا هیچ فایده‌ای ندارد؟

هم‌چنین آموختن فلسفه بر چه کسی جایز نیست

(لطفاً پاسخ این قسمت را بطور کامل توضیح دهید)

و اگر فرض کنیم که فهمیدن (کامل و صحیح) اصول فقه یا بعضی از ابواب آن متوقف بر دانستن فلسفه باشد آیا در این صورت ترجیحی برای آموختن همگانی آن هست؟

یا این که فقط برای طلبه‌ای که امید است انشاءا... آینده درخشانی داشته باشد خوب است؟

جواب: برای ما روشن نشده که بعضی چیزها متوقف باشد بر آموختن فلسفه بلکه در خلال اصول دین و اصول فقه به مقداری که لازم است به آن اشاره کرده‌اند . و اگر می‌ترسد که بر اثر آموختن آن گمراه شود حرام است و اگر نه فی حد نفسه مانعی ندارد والله العالم. 14

آیت الله العظمی میرزا جواد تبریزی(ره)

کسی که خوف انحراف و ضلال می‌دهد تعلم فلسفه و امثال آن برای او جایز نیست 15

آیت الله العظمی بروجردی(ره)

طلاب علوم دینیه مادامی که از آیات و روایات پایه اعتقادات دینی خود را کاملاً محکم نکرده باشند جایز نیست به تحصیل علوم فلسفه و عرفان بپردازند. 16

آیت الله العظمی خمینی(ره)

اگر من هم جای آقای بروجردی (ره) و رئیس و سرپرست حوزه بودم از این همه فلسفه گفتن، آن هم به این زیادی و به صورت کاملاً علنی احساس مسئولیت می‌کردم.

وضع حوزه برای فقه و اصول و حدیث و تفسیر و علوم دینی است البته در کنار آن هم عده‌ای که مستعد هستند مخصوصاً این روز ها با حفظ شرایط ... معقول بخوانند که کمک به علوم دینی آن‌ها بکند و بتوانند در برابر دشمن مسلح باشند ولی نه با این وسعت و این همه سر و صدا از درس و بحث و چاپ و نشر کتاب‌های فلسفه آن هم در حوزه !!

کسانی که شایستگی برای خواندن فلسفه دارند بطوری که منحرف نشوند کم هستند. 17

آیت الله العظمی شیخ لطف الله صافی گلپایگانی: تدریس و تدرّس فلسفه و عرفان مصطلح بطور آزاد مانند فقه و تفسیر و حدیث و علوم دیگر در حوزه‌ها و خصوصاً قرار دادن آن در برنامه دروس حوزوی و دانشگاهی بسیار خطرناک است و اجرای این برنامه‌ها و تشویق و تأیید آنان قابل توجیه نیست و اگر کسی در این حوزه‌ها گمراه شود علاوه بر این که خودش مسئول است ، مدرس و استاد نیز مسئول خواهند بود. 18

آیت الله العظمی سید علی خامنه‌ای:

یادگیری و تحصیل فلسفه برای کسی که اطمینان دارد که باعث تزلزل در اعتقادات دینی‌اش نمی‌شود اشکال ندارد و بلکه در بعضی موارد واجب است. 19

آیت الله سید محمد شاهرودی:

طلبه‌ها که هنوز از استطاعت ضعیف هستند بهتر است فلسفه نخوانند چون فلسفه مسائل پیچیده‌ای دارد ممکن است طلبه نتواند هضم کند در نتیجه به شک و تردید مبتلا شده و امکان انحراف از موازین حقه‌ی احکام یا اعتقادات را دارد و مشهور است که فلسفه نکبت‌آور است.

[14] . صراط النجاة، ج1، س1291.

[15] . استفتاء و صراط النجاة، س1291.

[16] . ابواب الهدی، ص43.

[17] . برداشت‌هایی از سیره امام خمینی(ره)، غلامعلی رجایی، ج5، ص33؛ زندگانی آبت الله بروجردی، تألیف علی دوانی، ص388.

[18] . نگرشی در فلسفه و عرفان، ص124؛ زندگانی آبت الله بروجردی، تألیف علی دوانی، ص388

[19] . استفتائات فارسی، فصل تعلیم و تعلم و آداب آن، س1325


[ چهارشنبه 91/1/9 ] [ 12:24 صبح ] [ علی محمدی ]

نظر علمای شیعه در مورد فلسفه   !

بسم الله الرحمن الرحیم

امام صادق علیه‌السلام:

فتبّاً و خیبةً و تعساً لِمُنتَحِلی الفلسفه.

فلاکت، حرمان و هلاکت بر کسانی که پیرو فلسفه شده‌اند. 1

آیت الله العظمی وحید خراسانی

ما امام صادق(علیه‌السلام) را نشناختیم.

اگر جعفــر بــن محمــد (علیه‌السلام) را می‌شناختیم، دنبال این و آن نمی‌رفتیــم، قــی کرده‌های فلاسفه یونان را نشخوار نمی‌کردیــم، زباله‌هــای عرفـــان اکسلوفان را هضم نمی‌کردیم، خواه ناخواه واماندیم و بیچاره شدیم و از ایــن اقیانــوس معرفت محروم شدیم. 2

آیت الله العظمی آقا سید ابوالحسن ( مدیسه ای ) اصفهانی

راضی نیستم کسی که در غیر فقه و اصول زحمت بکشد از این شهریه استفاده کند. 3

در جلسه‌ای که مدرسین نجف در آن دعوت شده بودند، فرمودند: «نجف کارخانه‌ی اجتهاد است، هرکس فلسفه و عرفان را می‌خواهد برود قم ، من راضی نیستم این امور مطرح شود. 4

شیخ صدرا بادکوبه‌ای، استاد تدریس منظومه بود اما یک مرتبه فلسفه را کنار گذاشت، من (آیت الله سید جواد میرسجادی) قبلاً پیش ایشان (شیخ صدرا) مقدمات را خوانده بودم. به شیخ صدرا گفتم: می‌خواهم منظومه بخوانم. گفت: من دیگر منظومه درس نمی‌گویم اما کسی را پیدا می‌کنم.

بعد از چند وقت گفت سید عبدالاعلی فوق العاده مرید آقای سید ابوالحسن بود، رفتم پیش سید عبدالاعلی در منزلش منظومه را شروع کردم. سه یا چهار هفته رفتم درس منظومه. مرحوم آقا هر چند وقت یک مرتبه سئوال می‌کرد، از من که چه می‌خوانی؟

یک بار سئوال کرد که چه می‌خوانی؟ گفتم: تازه منظومه را شروع کرده‌ام. سئوال کرد: پیش کی؟ گفتم: نزد سید عبدالاعلی. فرمود: پسرم قلیله یضر و کثیره لاینفع.

شاید مراد عکس آن باشد. کثیره یضر و قلیله لاینفع.

بعد آیت الله سید ابوالحسن فرمودند: آقا در فقه و اصول و روایات و تفسیر زحمت بکش، فلسفه به چه درد می‌خورد. 5

آیت الله سید محمد کاظم یزدی:(صاحب عروه)

خواندن فلسفه با ظن بلکه با خوف انجرار به ضلالت جایز نیست تعلیم و تعلم آن، بلکه هر چه از قبیل این باشد چنین است مثل مسافرت به بلاد کفر و معاشرت با کفار با فرض خوف مذکور. 6

کسی که قادر بر کار کردن می‌باشد اگر مشغول تحصیل علمی بشود که مانع از کسب و کار می‌شود [آیا جایز است زکات بگیرد؟] به شرطی گرفتن زکات برای او جایز است که آن علم واجب عینی یا واجب کفائی باشد یا مستحب باشد مثل تعلیم فقه بصورت اجتهادی یا تقلیدی.

و اگر مثل فلسفه و نجوم و ریاضیات و عروض و ادبیات باشد که نه واجب است نه مستحب. برای کسی که قصد فقاهت در دین ندارد گرفتن زکات برای او جایز نیست. 7

آیات عظام سید محمود شاهرودی، سید احمد خوانساری، سید ابوالقاسم خوئی، سید حسن قمی در مورد فلسفه و نجوم و ریاضیات و عروض و ادبیات، حاشیه‌ای ندارند و نظرشان با نظر سید محمدکاظم یزدی یکی است.

علامه محمد باقر مجلسی(ره):

این جنایت بر دین اسلام و شهرت و نشر دادن کتاب‌های فلاسفه در بین مسلمین از بدعت‌های خلفای جور بوده [یعنی بنی العباس] که با ائمه معصومین (علیهم‌السلام) دشمن بوده‌اند. آن‌ها به این منظور مطالب فلاسفه و کتب آن‌ها را بین مسلمین رواج دادند که مردم را از ائمه معصومین (علیهم‌السلام) و از شریعت روشن اسلام منصرف و رو گردان سازند. (یعنی مردم را مشغول مطالب پیچ در پیچ فلاسفه نمایند تا به علوم آل محمد روی نیاورند و سرگرم افکار پریشان فلاسفه گردند(.

و بر همین مطلب دلالت دارد آنچه صفدیّ در شرح لامیه العجم ذکر کرده که چون مأمون عباسی با بعضی از پادشاهان نصاری صلح کرد ـ گمان می‌برم که پادشاه جزیره قبرس باشد ـ از آن‌ها طلب کرد که مخزن و کتابخانه کتب یونان را در اختیار او بگذارند ـ و آن کتاب‌ها در خانه‌ای جمع بوده و هیچ کس از آن خبری نداشت ـ.

پس پادشاه ، دوستان خصوصی خود را که صاحب رأی نیکو می‌دانست جمع کرد و با ایشان مشورت نمود، تمامی آن‌ها رأی دادند که آن کتب را در اختیار مأمون نگذارد و نزد او نفرستد مگر یک نفر از آن‌ها که گفت این کتب را نزد ایشان بفرست [چون این کار به ضرر و شکست آن‌ها تمام می‌شود] زیرا این علوم (یعنی فلسفه) داخل هیچ دولت شرعیه نشده مگر آن که آن‌ها را به فساد کشانیده و اختلاف در بین علماء آن‌ها ایجاد کرده است. 8

مشهور این است که اول کسی که کتاب‌های یونانیان [کتب فلاسفه] را به زبان عربی ترجمه کرد خالد بن یزید بن معاویه بود.

شهید ثانی:

در خاتمه کتاب منیه المرید در باب اقسام علوم می‌فرماید: علوم دیگری باقی ماند که بعضی از آن‌ها مطلقاً حرام است مانند علم سحر، شعبده بازی و بعضی از مسائل فلسفی و بطور کلی هر عملی که موجب پیدایش شک در انسان شود حرام است. 9

شیخ بهائی:

من اعرض عن مطالعه العلوم الدینیه و صرف اوقاته فی افاده الفنون الفلسفیه فعن قریب لسان حاله یقول عند شروع شمس عمره فی الافول: تمام عمر با اسلام در داد و ستد بودم کنون می میرم و از من بت و زنّار می‌ماند.

ترجمه: شیخ بهائی در کشکول خود می‌فرماید: کسی که از مطالعه علوم دینی دوری کند و وقت خود را در فایده دادن فنون فلسفی بگذراد در زمانی که خورشید عمرش رو به پایان می‌رود، زبان حالش نزدیک است که بگوید: تمام عمر با اسلام در داد و ستد بودم ... 10

علامه مامقانی (صاحب‌رجال)

خطاب به فرزندش می‌فرماید: اولین چیزی که بر تو واحب است این است که به اصول دینت بپردازی و با ادلّه قاطع پایه‌های اعتقادی و یقین به خالق خودت و انبیاء و اولیائش را محکم کنی زیرا که تو مانند حیوانات بی‌هدف نیستی.

غرض من این نیست که دنبال علم کلام و فلسفه بروی و به کتاب‌های این دو علم مراجعه کنی بلکه تو را شدیداً منع می‌کنم (قبل از این که به کمال برسی) چون در بین آن کتب مطالب فریبنده‌ای هست که چه بسا تو را اهل جهنم می‌کند حتی حدیث از اهل‌بیت (علیهم‌السلام) هست که از هرگونه مراجعه به این دو علم منع می‌کند، بلکه غرض من مراجعه به کتب عقاید مرحوم مجلسی(ره) و مانند آن است. 11

ملا محسن فیض کاشانی (داماد ملاصدرا)

نه متکلمم و نه متفلسف و نه متصوّفم و نه متکلّف بلکه مقلّد قرآن و حدیث و تابع اهل بیت آن سرور، از سخنان حیرت افزای طوایف اربع ملول [بیزار] و بر کرانه [بر کنار] و از ما سوای قرآن مجید و حدیث اهل بیت و آنچه بدین دو آشنا نباشد بیگانه، آنچه خوانده‌ام همه از یاد من برفت، الا حدیث دوست که تکرار می‌کنم.

این قوم گمان کرده‌اند که بعضی از علوم دینیّه هست که در قرآن و حدیث یافت نمی‌شود و از کتب فلاسفه یا متصوّفه می‌توان دانست از پی آن باید رفت مسکینان نمی دانند که خلل و قصور نه از جهت حدیث یا قرآن است بلکه خلل در فهم و قصور در درجه ایمان ایشان است. 12

قطب راوندی ( علیه الرحمه ):

شیخ منتجب الدین در فهرست خودش می‌گوید کتاب تهافت الفلاسفه [که بر ضدّ فلاسفه است] تألیف قطب راوندی است.

فضل بن شاذان:

نجاشی می‌گوید از جمله کتاب‌های فضل بن شاذان کتاب «ردّ بر فلاسفه» است.

آیت الله العظمی آقامحمد باقر هزارجریبی غروی:

در آخر اجازه‌ای که به علامه بحرالعلوم(ره) نوشته می‌فرماید: توصیه می‌کنم او را (بحر العلوم را) به تلاش در بدست آوردن مقامات عالی اخروی مخصوصاً تلاش در منتشر نمودن احادیث اهل‌بیت معصومین(علیه‌السلام) و دور انداختن تعلّقات و علاقه‌های پست دنیوی و این که مبادا عمر گرانبهای خودش را در علوم فلسفی که زیبا جلوه داده شده صرف نماید زیرا علوم فلسفی مانند سرابی است که به سرعت ناپدید خواهد شد و شخص تشنه آن را آب می‌پندارد. 13

[1] . بحار، 3/75؛ توحید مفضّل، 68.

[2] . سخنرانی آیت الله العظمی وحید خراسانی به مناسبت شهادت امام صادق علیه‌السلام.

[3] . حیات جاودانی، تألیف سید جعفر موسوی اصفهانی،‌ص64.

[4] . همان، ص62.

[5] . همان، ص62.

[6] . غایة القصوی، مسائل متفرقه، ص341، س94.

[7] . عروة الوثقی، ج2، کتاب زکات، فصل6، مسئله8.

[8] . بحار، ج57، ص197، آخر باب معادن و جمادات.

[9] . منیة المراد، ص381، انوار نعمانیه، ج3، ص376.

[10] . سفینة البحار، ج7، ذیل فلسفه، ص154، به نقل از کشکول.

[11] . مرآت الرشاد، فصل اول، ص17، انتشارات مولود کعبه.

[12] . رسالة الانصاف.

[13] . سفینة البحار، ج7، ص152.

ادامه دارد.....


[ چهارشنبه 91/1/9 ] [ 12:23 صبح ] [ علی محمدی ]

بیانات دینی و محتویات کتاب و سنت، همه معارف اعتقادی و عملی را  اجمالا یا تفصیلا دارد، ولی نظر به این که خطابات دینی به همه مردم جهان، اعم از عالم و جاهل و تندفهم و کندفهم، شهری و بادیه نشین و مرد و زن متوجه است، با زبانی وارد شده که هر فهم با اختلافی که در میانشان هست هر کدام به اندازه ظرفیت خود بهره مند بشود. در این صورت تردید نیست اگر بخواهیم از همین معارف در سطح عالی بحث کرده و مطالبی که فهم آنها مخصوص افهام عالیه می باشد، به دست آورده استخراج کنیم، از ترتیب مطالب و تنظیم مسائل و وضع یک سلسله اصطلاحات، چاره و گریزی نداریم. پس موجود بودن مسائل و معارف الهیات در متن کتاب و سنت، از وضع علمی مخصوص به همین مسائل در سطحی عالی مغنی نخواهد بود؛ چنان که در علوم دیگر نیز وضع به همین قرار است؛ مثلا علم کلام علمی است که مسائل آن در کتاب و سنت موجود است، در عین حال جداگانه و مستقلا تنظیم گردیده و مجرد بودن این مسائل در کتاب و سنت مغنی از آن نشده است. اگر هدف ما از طرح پرسش این باشد که بگوییم:« اگر بعضی از مسائل الهیات در متن کتاب و سنت موجود نباشد معلوم می شود که فلسفه یونان معارف اسلامی را تکمیل می کند!» معنای این سخن این است که اسلام ناقص و این سخن، اشتباهی است، به گواهی این که ما با بدون استمداد از قوانین عقلی و منطقی که برای بشر همگانی میباشد، ولی در فلسفه یونان وضع شده است، نمی توانیم بسیاری از معارف اسلامی را استنباط و یا اثبات کنیم، در حالی که در متن کتاب و سنت مسائلی منطقی ذکر نشده و همچنین در مسائل فرعی دین (احکام) حتی یک مسأله را بدون به کار انداختن علم اصول نمی توان استنباط نمود، با این که در متن کتاب و سنت از این علم پهناور خبری نیست. منطق نسبت به مسائل معارف و علم اصول نسبت به مسائل فقهی، طریق هستند و طریق غیر از تکمیل است.

ارتباط قرآن و کلام معصومین علیهم السلام با سخنان حکما و فلاسفه:
علامه طباطبایی در جواب پرسش: اگر هیچ فرقی بین فلسفه (الهیات) با روایات و آیات هیچ تفاوتی جز اختلاف تعبیر وجود ندارد، پس آنچه پروردگار متعال و ائمه معصومین علیهم السلام از جهت تعبیر آورده اند، اتم و اکمل است؛ بنابراین، چه حاجتی به تعبیرهای فلاسفه و حکما می باشد؟ پاسخ می دهد:« اگر بگوییم هیچ فرقی میان فلسفه و آیات و روایات نیست جز اختلاف تعبیر، منظور این است که معارف حقیقیه که کتاب و سنت مشتمل بر آنها است و با زبان ساده و عمومی بیان شده همان معارف حقیقیه است که که از راه بحثهای عقلی به دست می آید و با زبان فنی و اصطلاحات علمی بیان شده و فرق این دو مرحله همان فرق زبان عمومی ساده و زبان خصوصی فنی است، نه این که بیانات دینی فصیح تر و بلیغ تر است. هم معارف دینی به دنبال کشف حقایق عالم است و هم عقل، تفاوت در نحوی سلوک این دو می باشد، البته عقل باید حقیقتا به دنبال کشف حقیقت باشد، در این صورت چون تلاش او به نحو علی ومعلولی است، در نهایت به علت العللی میرسد که در لسان دین همان خداوند است. البته باید به این نکته توجه داشت که این معارف دینی طیف و سیعی از مخاطبان را در بر می گیرد که هر کدام در مرتبه ای متفاوت از ادراک و فهم هستند.


[ چهارشنبه 91/1/9 ] [ 12:19 صبح ] [ علی محمدی ]

سایت راسخون یک نظر سنجی برگزار کرده است تحت عنوان : کدام سخنران را بیشتر می پسندید؟ و تا الان که دارم این مطلب را می نویسم حاج علیرضا پناهیان با 39 درصد بالاترین رای را دارد .

اولین سخنران که در عرصه منبر به شهرت فراگیر دست یافت حجة الاسلام فلسفی بود. رمز موفقیت ایشان وارد کردن مباحث علمی به منبر بود. ایشان از کتاب ها و مجلات علمی مطلع بود و در سخنرانی های خود از کشفیات دانشمندان و مباحث علمی آنان برای اثبات سخن خود استفاده می کرد. ایشان یک نوآوری دیگری هم داشتند که روضه را از سخنرانی جدا کردند. مثلا در پایان سخنان خود می گویند : تا اینجا عرضم تمام ، چند کلمه ای هم توسل کنیم" و شروع به خواندن روضه می کنند.

بعد از ایشان حجة الاسلام کافی در میان مردم جایگاه ویژه ای پیدا کرد. او در بدترین زمان ممکن از لحاظ گسترش فساد و فحشا در بدترین مکان ممکن که چهارراه گمرک بود و در واقع بیشترین مراکز فساد در این نقطه شهر قرار داشتند، ساختمانی را تحت عنوان " مهدیه " بنا نهاد که هم اکنون نیز دایر است و به تبع آن در شهرهای دیگر هم ساخته شد و محلی برای تجمع ارادتمندان حضرت حجت ارواحنا فداه شد. نکته جالب سخنرانی های ایشان صراحت لهجه و بیان مسائل روز و مبتلابه مردم از زبان خودشان بود. نوآوری و ابتکار ایشان بکارگیری عنصر داستان مخصوصا داستان های تاریخی در منبر بود که قبل از او کمتر سابقه داشت و همین باعث اقبال مردم به او شد و الان هم بعد از گذشت سی و چند سال از وفات مشکوک او هنوز هم در خیلی جاها نوای گرم و امام زمانی او را می شنویم .

حجة الاسلام شیخ حسین انصاریان سخنران دیگری است که محبوبیت خاصی در میان قشر خاصی از مردم دارد. شاید برخی بخاطر آهسته صحبت کردن ایشان طرفدار او نباشند ، اما باید بدانیم ایشان با وارد کردن استدلال های قرآنی و روایی به منبر در میان همه سخنرانان از حیث اقناع اندیشه مخاطب بی نظیر است. خوانندگان مطلع هستند که اقناع اندیشه و تحریک احساس دو عنصر اصلی منبر هستند که الحق و الانصاف در بخش اقناع اندیشه کسی به شیخ حسین انصاریان نمی رسد.

در این زمان سه سخنران دیگر در میان مردم به شهرت و محبوبیت دست یافته اند و رسانه ها نیز روی این بزرگواران بیشتر مانور می دهند. حاج علیرضا پناهیان ، نقویان و رفیعی . این سه نفر هر کدامشان یک نوآوری تازه ای در عرصه منبر به وجود آورده اند.

پناهیان نکات روان شناسی را به عنوان شاخه های اصلی سخنرانی خود برگزید و به جای اینکه از خود الفاظ آیه و حدیث استفاده کند- انتقادی که خیلی ها به او می کنند و البته بنده آن را وارد نمی دانم- یک مطلب به ظاهر ساده را آنچنان پرورش داد که گاهی در منبر ایشان اصلا یک حدیث هم به گوشمان نمی خورد ، اما آنچه دریافت می کنیم همه معارف ناب اسلامی است.

نقویان عنصر شعر را وارد منبر کرد و در این زمینه گوی سبقت از دیگران ربود. استفاده بجا از اشعار و تمثیلات ادبی برای او در دل جوانان فرهیخته جای وسیعی از کرد.

رفیعی هم با دسته بندی آیات و روایات در موضوعات خیلی ریز و کاربردی عموم مردم را از قشرهای مختلف مخاطب سخنان خود ساخت ، بطوری که گوش کردن به یک سخنرانی ایشان کافی است تا شما با انبوهی از آیات و روایات در یک موضوع بصورت کاملا دسته بندی و نموداری مواجه شوید.


[ سه شنبه 90/12/2 ] [ 3:24 عصر ] [ علی محمدی ]

هانری کربن به عنوان یکی از بزرگترین شاگردان هایدگر و به عنوان کسی که برای نخستین بار کتاب های هستی و زمان و متافیزیک چیست هایدگر را زیر نظر او به زبان فرانسه ترجمه کرد ، شناخته می شود ، همچنین بخش عظیمی از جامعه ی فلسفی فرانسه از طریق کربن با هایدگر آشنا می شوند که این موضوع از اهمیت فوق العاده برخوردار است .

کربن به عنوان کسی که بسیار در پی یافتن پاسخ هایی برای نقاط کور فلسفه ی هایدگر بود ، ناگهان از طریق آشنایی با کتاب « حکم? الاشراق » سهروردی با جهان فلسفی عظیم تری به نام فلسفه ی شیعی در ایران آشنا می شود . این اتفاق موجب شد کربن به ایران بیاید و طی چند دهه اقامت در ایران و مطالعه ی عمیق فلسفه ی ایرانی - اسلامی ، پاسخ هایی برای فلسفه ی هایدگر و فلسفه ی غربی بیابد .

کربن در ایران با علامه طباطبایی آشنا شد و در یکی از باغ های شمال تهران حلقه ی فلسفی بزرگی شکل گرفت که به زعم پروفسور سید حسین نصر ، مباحثی در آن جلسات مطرح می شد که نظیر آن در تمام قرون وسطی دیده نشده بود !

نتیجه ی آن جلسات تصحیح ، تألیف و ترجمه ی کتاب های بسیار و تربیت نسل جدیدی از فیلسوفان معاصر ایران بود . در این جلسات بود که نقاط تشابه و تفارق پدیدارشناسی در فلسفه ی غرب و کشف المحجوب در فلسفه ی شیعی مورد بحث و بررسی قرار گرفت . کربن معتقد بود میان فلسفه ی شیعی و پدیدارشناسی تشابهات بسیار زیادی وجود دارد ، اما تنها در فلسفه ی شیعی است که می توانیم به سرانجامی واقعی برسیم .

یکی از مهمترین نکلاتی که در فلسفه ی شیعی باید مورد توجه جدی قرار گیرد ، ارتباط پیچیده میان فهم و ساحت حضور در عوالم تشکیکی و در نتیجه در ساحت زمان است . کربن همواره معتقد بود فلسفه ی شیعی حاوی عمیق ترین حقایقی است که بشر تاکنون بدانها دست یافته است . بنابراین دارای ظرفیت هایی که می تواند به مثابه کلیدی برای قفلهای بسته باشد .

او در مقاله ای با نام " فلسفه ی قدیم ایران و اهمیت امروز آن " ، هدف از نگارش این مقاله را اینگونه بیان می کند که : « گواهی ای که من در اینجا می دهم ، دعوت نامه ای خطاب به بعضی از جوانان متفکر ایران امروز است که یک باره شیفته ی فلان ایدئولوژی فلسفی که همچون مُد ، زودگذر است ، نشوند و به این حقیقت توجه کنند که تحقیقات ایشان در موضوعات فلسفه ی غرب ، زمانی می تواند برایشان سودآور باشد که فلسفه ی قدیم ( سنتی ) خود را که در واقع آبشخور فرهنگ ایران است ، خوب بشناسند و از آن ، همچون سپری در قبال سیل فلسفه ی غرب استفاده کنند » .

دفاعیات کربن از فلسفه ی ایرانی - شیعی در نوع خود در خور تأمل است . یکی از تلاشهای اساسی کربن که به بار نشست ، تبدیل عبارت " فلسفه ی عربی " به " فلسفه ی اسلامی " بود و هدف وی از این کار ، باز نمودن پای فلسفه ی شیعی به مطالعات فلسفه ی اسلام بود . از این جهت فلسفه ی شیعی در دوران متأخر ، وامدار هانری کربن است .


[ سه شنبه 90/11/25 ] [ 8:29 صبح ] [ علی محمدی ]

مرحوم آیت‌الله احمد مجتهدی تهرانی در سخنانی اظهار داشته است: امام زین‌العابدین (ع) فرمودند: هر کس عالم و حکیمی نداشته باشد که او را ارشاد کند هلاک می‌شود. انسان باید در دو چیز استاد داشته باشد یکی اخلاقیات و دیگر عُرفیات  

همان‌طور که به دکتر می‌روی و دستور رژیم غذایی می‌گیری باید پیش استاد بروی و دستور اخلاق بگیری، باید استاد باشد که نزد او بروی که باد کبر و غرور تو را خالی کند، فکر نکنی حالا که این کتاب‌ها را می‌خوانی به جایی رسیده‌‌ای و حتماً مورد تأیید امام زمان (عج) قرار گرفته‌ای

حضرت‌آیة‌الله‌العظمی حاج شیخ عبدالکریم حائری (ره) فرمودند: وقتی شخصی طلبه می‌شود مانند انگور است که بر اثر جوشاندن نجس می‌شود و راه پاک شدن آن، ثٌلثان است، پس باید طلبه استاد اخلاق بگیرد و خود را تزکیه کند زیرا علم و دانش و مدرک آدمی را مغرور و متکبر می‌سازد و یک طلبه باید آن‌قدر تلاش کند و بجوشد تا دو سوم او یعنی صفات و اخلاقِ بد او بخار شود و از بین برود تا اینکه بتوان از او استفاده کرد.

اگر درس بخوانی و استاد اخلاق نداشته باشی، بر فرض آیة‌الله هم بشوی نَفْس تو هم، آیة‌الله می‌شود آن‌وقت بیچاره می‌شود.


[ یکشنبه 90/9/20 ] [ 11:51 عصر ] [ علی محمدی ]

 

یک وقتی گفته می‌شد   اُطْلُبُوا العِلْمَ وَ لَو  بِالصِّینِ  (1)  ، اما الآن جهان متوجه شده و می‌گوید  اُطْلُبُوا الْعِلْمَ وَ لُو بِقُمٍ  . این که می‌بینید هشتاد کشور یا صد کشور، کمتر یا  بیشتر، از خاور و باختر میانه و دور می‌آیند ایران -بخشی در قم، بخشی در مشهد- روی  حساب همین پیام است که   اُطْلُبُوا الْعِلْمَ وَ لّوْ بِقُم. معلوم می‌شود که پیام انقلاب به شرق و غرب رسیده است. وجود مبارک رسول اکرم صلّی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلّم با سواد شدن را بر ما واجب کرده و فرمود طَلَبُ العِلْمِ فَریضِةٌ(2)درس خواندن را، عالم شدن را لازم کرده است، اما گفته چه بخوانید یا نگفته؟ گفته چه یاد بگیرید یا نگفته؟ گفته نیازها را توزیع کنید یا نگفته؟

علوم سه‌گانه‌

آن وجود مبارک در عین حال که فرموداُطْلُبُوا الْعِلْمَ وَ لَوْ بِالصّینِ و در عین حال که فرمود طَلَبُ العِلْمِ فَریضِة، آن حضرت- چنان‌ که مرحوم کلینی و سایر محدّثان در جوامع روائی ما نقل کرده‌اند، فرمود الْعِلمُ ثَلاثِةٌ یا إنَّمَا الْعِلْمُ ثَلاثِةٌ. علوم فراوان است، امّا خطوط کلّی و خطوط اصلی علم سه رشته است؛ «آیةٌ محکمة»، «فریضةٌ عادلة» و «سنّةٌ قائمة»(3)این‌ها علومی است که ما در حوزه باید فرا بگیریم.

بخشی از این علوم الحمدلله در حوزه رایج است به نام فقه و اصول. اما بخش دیگرش که بخش عظیم سفارش حضرت است و با نام «آیة محکمة» در جمله‌ی اول قرار گرفته، یا نیست یا بسیار اندک است. تفسیر باید رایج باشد، فلسفه باید رایج باشد، کلام باید رایج باشد، بخش‌های عمیق مناظره‌ای باید رایج باشند، اما نیستند

این‌طور نیست که آیة محکمة به معنی فقه باشد و فریضة عادلة هم به معنی فقه باشد و سنّة قائمة هم به معنی فقه باشد. حضرت این سه رشته را به عنوان سه رشته‌ی اساسی علم در حوزه‌ها واجب کرده است بر فرض شما در فقه و اصول الآن سی‌هزار یا چهل‌هزار شیخ انصاری داشته باشید، این مشکل شما را حل نمی‌کند. شبهه‌ی راسل و امثال راسل را که مکاسب حل نمی‌کند

آیة محکمة جهان‌بینی است، اصول دین و اعتقادات است. خوب، فرض کنیم معنی این‌ها، اعتقادات و جهان‌بینی باشد،‌ بدون بررسی اشکالات شرق و غرب یا با بررسی؟ یک رخش می‌خواهد تا بار رستم را بکشد، یک فلسفه و حکمت متعالیه می‌خواهد. مگر می‌شود آدم خدا را ثابت کند بدون بررسی آن پنجاه اشکال انبار شده؟ حداقل پنجاه اشکال نقد جلوی پای آدم است.

آیة محکمة مربوط به جهان‌بینی است که آیا این جهان حادث است یا قدیم؟ خدا دارد یا ندارد؟ این جهان پایان‌پذیر هست یا نه؟ انسان با مرگ می‌پوسد یا از پوست به‌درمی‌آید؟ میلیون‌ها مردم می‌گویند انسان با مردن می‌پوسد. ما می‌گوئیم از پوست به‌درمی‌آید، مهاجرت است. این‌ها صدها اشکال نقد جلوی پای آدم است. این می‌شود آیة محکمة..

ما آیة محکمة می‌خواهیم و این آیة محکمة اولین سفارش وجود مبارک پیامبر صلّی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلّم است. فریضة عادلة می‌خواهیم، اخلاق می‌خواهیم. اخلاق غیر از روضه‌خوانی است، غیر از موعظه است، غیر از سخن‌خوانی و سخن‌رانی است.

آیا اخلاق مبدأ علمی دارد یا نه؟ مبادی علمیش کجاست؟ جاودانه است یا نه؟ نظیر رسوم و آداب و سنن ملّی است که تاریخ مصرفش گذشته باشد و هر ملّتی برای خودش یک اخلاق خاصی داشته باشد؟ یا اخلاق یک امر جاوید است؟ ابدی و ازلی است یا نِسبی؟ مبادا کسی خیال کند فن اخلاق در حد رسائل و مکاسب است. خیلی دشوارتر از این‌هاست؛ بررسی شئون نفس است. باید ثابت شود روح وجود دارد و روح مجرّد است و غرب و شرق ندارد تا شما بتوانید یک مطلبی منزّه از شرق و غرب ثابت کنید.

اگر کسی بخواهد بگوید حلال خدا این است إلی یومِ القِیامِة -یعنی زمان و زمین در آن اثر ندارد- باید چیزی را ثابت کند که نه متزمّن باشد و نه متمکّن. اگر روح و تجرّد آن ثابت شد و اگر نزاهت روح از تزمّن و تمکّن ثابت شد، آن وقت می‌توانید بگوئید این حلال إلی یومِ القِیامَة حلال است، این حرام إلی یومِ القِیامَة حرام است. برای هفت میلیارد بشر یک حکم داریم ما. نمی‌شود گفت که اختلاف زمان و زمین در این‌ها اثر دارد. زمانی و مکانی نیست. تا هم‌چنین چیزی را ثابت نکنید، این حرف‌ها پشتوانه ندارد.

وقتی تحوّل در حوزه ثابت می‌شود که وقتی یک ‌نفر چینی یا آمریکائی می‌آید ایران، بفهمد شما حرف تازه دارید. مبادا کسی بگوید این‌ها مشکل است! بله خیلی مشکل است، امّا قوی‌تر از این مشکلات، ارواح مجرّدی است که ذات أقدس إله به انسان داده و به انسان از فیض خود چیزی افاضه کرده است. فرمود: من در انسان یک چیزی به عنوان ودیعه گذاشته‌ام که می‌تواند امانت‌های الهی را حفظ کند. «یای» نَفَخْتُ فِیهِ مِنْ رُوحِی(4) شرف انسانیت است. یک تعبیری دارد جناب سنائی که مبادا شما به این فکر باشید که کعبه را با زر و زیور بیارائید یا با پارچه‌ی زربافت بیارائید. فکر تزئین کعبه با پرده‌ی زرّین، خیالی باطل است.

کعبه را جامه کردن از هوس است                یای بیتی جمال کعبه بَس است(5)کعبه یک زینت دارد و آن «یای» بیتی است که ذات أقدس إله به ابراهیم و اسماعیل علیهما‌السلام فرمود: طَهِّرا بَیْتِی(6)همین که این بیت به الله اضافه شد، زینت و جمال کعبه است. شما می‌خواهید کعبه را با زر و زیور بیارائید؟! زینت انسان و‌ زیور انسان هم به همان «یای» نَفَختُ فِیهِ مِنْ رُوحِی است. اگر انسان از روح خدا طرفی بسته است و بهره‌ای دارد، برای او فراگیری آیة محکمة، فریضة عادلة، سنّة قائمة سهل است.

*دیدار با حوزویان استان مازندران؛ قم، 6 دی‌ماه 1386  

[1] وسائل‌الشیعة، ج 27، ص 27

[2] وسائل‌الشیعة، ج 27، ص 27

[3] الکافی، ج 1، ص 32

[4] حجر، 29

[5] دیوان حکیم سنائی

[6] بقره، 125


[ شنبه 90/9/19 ] [ 2:24 عصر ] [ علی محمدی ]

  «آفتى که جامعه روحانیت ما را فلج کرده و از پا درآورده است «عوام زدگى» است . عوام زدگى از سیل زدگى , زلزله زدگى , مار و عقرب زدگى بالاتر است.»

در یک استدلال ساده و قابل فهم می گوئیم که عوام زدگی اگر در روحانیت وجود داشته باعث خواهد شد تا روحانیت به جای آنکه در پی حق و عمل به آموزه های حقیقی الهی باشد، در پی مردم عوام باشد. و به جای آنکه کلام خدا را در نظر بگیرد و برای مردم بیان کند آنچه را که مردم عوام می پسندد در نظر بگیرد و برای دیگران بیان کند.

اثر این مسله آن است که هیچ گاه اصلاح و پیشرفت صورت نخواهد گرفت. حرف جدید بیان نخواهد شد و باب انحراف و تحریف و بدعت و تغییر و تبدیل مفاهیم دینی باز خواهد شد:

«روحانیت ما در اثر آفت عوام زدگى نمى تواند چنانکه باید , پیشرو باشد و از جلو قافله حرکت کند و به معنى صحیح کلمه , هادى قافله باشد , مجبور است در عقب قافله حرکت کند. خاصیت عوام اینست که همیشه با گذشته و آنچه به آن خو گرفته پیمان بسته است، حق و باطل را تمیز نمى دهد. عوام هر تازه اى را بدعت یا هوا و هوس مى خواند , ناموس خلقت و مقتضاى فطرت و طبیعت را نمى شناسد، از این رو با هر نوى مخالفت مى کند و همیشه طرفدار حفظ وضع موجود است.»

از نظر شهید مطهری عوام زدگی منشاء مشکلات و معضلات بزرگ و مهم و بسیار خطرناکی است که از جمله آن کتمان حقایق و عدم اصلاح و اتخاذ روش و منش غیر عقلایی است:

«حکومت عوام، منشأ رواج فراوان ریا و مجامله و تظاهر و کتمان حقایق و آرایش قیافه و پرداختن به هیکل و شیوع عناوین و القاب بالا بلند در جامعه روحانیت ما شده که در دنیا بى نظیر است. حکومت عوام است که آزاد مردان و اصلاح طلبان روحانیت ما را دلخون کرده و مى کند.»

«روحانیت عوام زده ما چاره اى ندارد از اینکه آنگاه که مسئله اى اجتماعى مى خواهد عنوان کند، به دنبال مسائل سطحى و غیر اصولى برود و از مسائل اصولى صرف نظر کند، و یا طورى نسبت به این مسائل اظهار نظر کند که با کمال تأسف علامت تأخر و منسوخیت اسلام به شمار رود و وسیله به دست دشمنان اسلام بدهد.»

همچنین عوام زدگی مانع ارائه درست اسلام و تحقق هدف اصلی و کارویژه نهایی حوزه های علمیه است چراکه در اثر این آفت آنها که حرف حق را در این راه می دانند سکوت کرده و موفق طبع دیگران حرکت می کنند:

«افسوس که این آفت عظیم دست و پاها را بسته است و اگر نه کاملا روشن مى شد که اسلام در هر عصر و زمانى واقعا تازه است... معلوم مى شد که حتى عمیق ترین سیستمهاى اجتماعى قرن ما قادر نیست با آنچه اسلام آورده رقابت کند.

روحانیت عوام زده ما چاره اى ندارد از اینکه همواره سکوت را بر منطق , سکوت را بر تحرک، نفى را بر اثبات ترجیح دهد، زیرا موافق طبیعت عوام است.»

خدای متعال بینش صحیح وتوفیق رهایی از این آفات را به نظام حوزوی ما عنایت بفرماید بحق حضرت صاحب الامر(عج)انشاءالله


[ سه شنبه 90/8/10 ] [ 10:12 عصر ] [ علی محمدی ]
درباره وبلاگ

علی محمدی
خیـلــی هـا بـرایـــم دسـت تـکان دادنـد ! امــّا !! کـم بـودند کسانی که تکانــم دادنــد !
پیوندهای روزانه
موضوعات وب
سایت های مفید
امکانات وب
بازدید امروز: 4
بازدید دیروز: 9
کل بازدیدها: 105775