سفارش تبلیغ
صبا ویژن

تریبون طلبگی

این یادداشت می‌کوشد به یکی از شبهات معروف و مهم مخالفان فلسفه و عرفان پاسخ دهد. شبهه‌ای که می‌گوید: آیا با وجود مکتب اهل‌بیت (ع) باز هم به عرفان و فلسفه نیاز داریم؟

 

برخی می‌گویند همواره باید از مکتب «قال الباقر و قال الصّادق» پیروى کرد، یعنی وقتی ما امامانی با این عظمت داریم و آنها را از هر گونه خطا و اشتباه، مصون می‌دانیم و معتقدیم که صلاح دنیا و آخرت ما توسط آنان تأمین می‌شود، پس چه لزومی دارد که دنبال اشخاص و تفکرات دیگر برویم؟ و چه نیازی است که ما ببینیم فلاسفه و عرفا چه گفته‌اند؟ و چه ضرورتی دارد که فلسفه و عرفان بخوانیم؟
قبل از هر چیز باید توجه داشت که این مطلب، کاملاً صحیح است که از نقطه نظر واقعیّت و واقع‌بینى، و اصالت و اصالت‌گرائى، ما در عالم، مکتبى را مانند مکتب جعفرى (ع) سراغ نداریم که این قدر متقن و کامل باشد و هیچ خللی در آن وجود نداشته باشد؛ اما سخن اینجاست که آیا «قال الباقر و قال الصادق» را همه می‌توانند بفهمند؟ آیا هر کس مى‏تواند به کُنْه مطالب آنان برسد؟ و آیا روایات معارفی آن بزرگواران با روایات احکام و فروع به یک منوال است؟
واقعیت این است که اخبار و روایات آن بزرگواران، همانند قرآن کریم؛ محکم و متشابه، ناسخ و منسوخ، مطلق و مقیّد، مجمل و مبیّن، عامّ و خاصّ، ظاهر و باطن دارد و حتی برخی از امور اهل بیت (ع) به تعبیر خودشان صعب مستصعب (بسیار دشوار) است. (ن.ک: کافی ج 1 ص 401)
همه پیروان اهل بیت (ع) با گرایش های مختلف فقهی، اصولی، اخباری، کلامی، فلسفی و عرفانی مى‏گویند: «قال الصّادق» اما تنها گفتن «قال الباقر و قال الصّادق» تا زمانى که معنى و محتواى آنرا درایت نکنیم و در مورد آن مطالب تعقل و تعمق نداشته باشیم و همه روایات مربوطه را با هم لحاظ نکنیم در رسیدن به مطلوب، کفایت نخواهد کرد.
امامان بزرگوار ما به اندازه عقل و تعقل ما، و از راه تفکّر و درایت ما، با ما سخن گفته‏اند؛ (ن.ک: امالی صدوق ص 415) لذا نمى‏شود که ما به کلّى عقل و تلاش عقلی را منعزل بدانیم و بگوییم: مکتب اهل‌بیت ما را کافى است!
همچنان که همه فرق اسلامی ـ شیعه اسماعیلی، دوازده امامی، سنّى اشعرى، معتزلى، وهّابى، و ... ـ کتاب‌الله مى‏گویند و مدعی فهم قرآن کریم هستند ولى آیا همه آنها، راه حق را پیموده‌اند و همه، کتاب‌‌الله را درست فهمیده‏اند؟!
وقتی تاریخ صدر اسلام را ورق می‌زنیم، مشاهده می‌کنیم که برخی از مسلمانان به وسیله کتاب خدا خواستند امیرمؤمنان علی (ع) را محکوم کنند؛ برخی با نیزه کردن نوشته‌ها و اوراق قرآن به جنگ با وصی رسول اکرم (ص) و خلیفه زمان خود رفتند و برخی دیگر به کلمه «لَا حُکْمَ إلَّا لِلَهِ» تمسک کردند و خواستند بوسیله ظاهر آیه‌ای، حقیقت حکم و مصدر تشریع آن را بر زمین بزنند. (ن.ک: نهج البلاغه کلام 40؛ بحارالانوار ج 33 ص 338)
به همین خاطر، برخی بوسیله روایتى که سند معتبری ندارد و واقعا معلوم نیست که از معصوم (ع) صادر شده است و در آن از فلسفه نهی شده است، استفاده کرده و آن گاه هر طرز تفکّر و تعقّلى را که به اسم فلسفه باشد محکوم مى‏کنند و می‌گویند: خواندن فلسفه نهى شده است. (برای مطالعه بیشتر: آموزش فلسفه، آیت‌الله مصباح یزدی، ص 136)
اما مهم‌ترین سوالی که اینجا مطرح می‌شود این است که منظور و مراد آن روایت ـ صرف نظر از سند ـ کدام فلسفه است؟ آیا فلسفه مادّیّین و دهریّین و حکماى قبل از اسلام را می‌خواهد مذمت کند؟ یا فلسفه اسلامی را که می‌کوشد معارف قرآنی را در یک نظام منسجم عقلی، مستدل کرده و در قالب علمی منظم ارائه نماید؟
آیا مراد روایاتی که فلسفه را نکوهش کرده، کتاب‏هاى صدرالمتألّهین شیرازى (ره) می‌باشد که به تعبیر امام خمینی (ره) موجب فخر عالم تشیّع و عالم اسلام است؟ (ن.ک: شرح چهل حدیث ص 413) و تحقیقات و تدقیقات این مرد بزرگ در زوایاى آیات و روایات، مشکل‌گشاى اساسى معرفت‌‌شناسی و هستی‌شناسی جهان امروز است و یا مراد آن دسته از روایات، فلسفه و تعقلات خلاف عقل و دین آن زمان و مشابه آن در این زمان است؟
نمی‌شود با اسم فلسفه و تشابه لفظى آن با فلسفه اسلامی، طرز مَنْهى و ناپسند را با طرز پسندیده و معروف یکی بدانیم. علاوه بر این، این دسته از روایات با آیات قرآن کریم و روایات متعدد دیگر که مردم را به تعقل و تفکر فرا می‌خواند معارض است (ن.ک: حدید/17؛ نحل/44؛ زمر/42 و ...) که وجه جمع بین آنها چنین می شود که تعقل و فلسفه ای که در خدمت حقیقت و حقانیت باشد همواره خوب و لازم، و تعقل و فلسفه ای که هدفش رسیدن به حقیقت نباشد همواره محکوم و مذموم است. به همین جهت صدرالمتألهین (ره) در اسفار با صراحت می‌فرماید: «تبا لفلسفة تکون قوانینها غیر مطابقة للکتاب والسنة» (مرگ بر فلسفه‌ای که قوانین‌اش مطابق قرآن و سنت نباشد.) (الحکمة المتعالیة فى الاسفار العقلیة الاربعة، ج‏8 ، ص 303)
همچنین نمی‌شود از تشابه لفظ تصوّف و صوفیّه سوء استفاده کرده و بخواهیم به کلّى راه شهود، وجدان، عرفان و لقاء‌الله را ببندیم، و نمی‌شود با چند روایت که سند و دلالت آنها به صورت کامل بررسی نشده باشد، مکتب امثال محی‌الدین ابن عربی، صدرالدین قونوی، مولوی، سید حیدر آملی، خواجه نصیر طوسی، سیّد بن طاوس، نراقی، سیّد مهدى بحرالعلوم، ابن فَهْد حلّى، مجلسى اوّل، آقا سیّد على شوشترى، آخوند ملّا حسینقلى همدانى، میرزا جواد ملکی تبریزی، علامه قاضی و شاگردان آنان را به امثال حسن بصرى، محمّد بن مُنْکدر و ... از کسانی که تصوّف را یک راه جدا براى جدائى از ائمّه پنداشتند، قیاس کنیم.
به عبارت روشن‌تر نمی‌شود با لفظ صوفى که در بعضى از روایات مورد ذمّ واقع شده، دانسته یا ندانسته همه را زیر مِهمیز این کلمه قرار داده؛ و پیوسته آنها را با سخنان ناشایست و اتّهامات ناوارد محکوم سازیم.
بنابراین قطع نظر از سند این روایات، مراد روایاتی که در آن، صوفی و تصوف محکوم شده است، آن دسته از صوفیانی است که بدعت‌هایی در دین پدید می‌آورند و راه خود را از راه ائمه جدا می‌دانند و وسیله را با هدف خود توجیه کرده، خود را پایبند به شریعت و ظواهر آن نمی‌دانند و آشکارا یا پنهانی مرتکب معاصی می‌شوند، پر واضح است که این چنین افراد در هر مکان و زمانی محکومند.
اما اگر مراد از عرفان و تصوف، راه تزکیه نفس و کشف و شهود باشد و عارف و صوفی به کسی اطلاق شود که هم شریعت را مراعات می‌کند و هم به دنبال حقیقت از راه تزکیه و تصفیه باطن است ـ چنانکه بسیاری از عرفا از جمله امام خمینی (ره) چنین معنا کرده‌اند (ن.ک: تقریرات فلسفه، امام خمینی، ج‏2، ص، 156 و مجموعه‏آثار استاد شهید مطهرى، ج‏23، ص، 25) ـ علاوه بر اینکه مخالفتی با مکتب اهل‌بیت (ع) ندارد بلکه حقیقت و مغزای آن نیز می‌باشد و همه آیات و روایات مربوط به تزکیه نفس، لقاء الله، محاسبه و مراقبه نفس و ... آن را شامل می‌شود.
جالب اینکه امام خمینی (ره) در این مورد توصیه‌ها و هشدارهای جدی داده است.
مثلاً در جایی می‌فرماید: پسرم، آنچه در درجه اوّل به تو وصیت مى‏کنم آن است که انکار مقامات اهل معرفت نکنى، که این شیوه جُهّال است؛ و از معاشرت با منکرین مقامات اولیا بپرهیزى، که اینان قُطّاع طریق حق هستند. (سر الصلوة /مقدمه/ 28)
در جای دیگر می‌فرماید: آنان که انکار مقامات عارفان و منازل سالکان کنند، چون خودخواه و خودپسند هستند هر چه را ندانستند حمل به جهل خود نکنند و انکار آن کنند تا به خودخواهى و خودبینى‏شان خدشه وارد نشود «مادر بُتها بُتِ نفس شماست» تا این بت بزرگ و شیطان قوى از میان برداشته نشود راهى به سوى او ـ جلّ و علا ـ نیست، و هیهات که این بت شکسته و این شیطان رام گردد. (صحیفه امام، ج‏18، ص: 454) و حتی در اواخر عمر شریفش که نامه به گورباچف می‌نویسد چنین تصریح می‌کند: دیگر شما را خسته نمى‏کنم و از کتب عرفا و به خصوص محیى الدین ابن عربى نام نمى‏برم؛ که اگر خواستید از مباحث این بزرگمرد مطلع گردید، تنى چند از خبرگان تیزهوش خود را که در این گونه مسائل قویاً دست دارند، راهى قم گردانید، تا پس از چند سالى با توکل به خدا از عمق لطیف باریکتر ز موى منازل معرفت آگاه گردند، که بدون این سفر آگاهى از آن امکان ندارد. (صحیفه امام، ج‏21، ص: 220)
لذا صحیح نیست به خاطر عقاید و رفتارهای فرق منحرف که نام خود را صوفی یا درویش گذاشته‌اند، مطلق عرفان و تصوف را ناپسند بدانیم و کتب علمی و مهم آنان را (مثل: اشارات نمط 8،9 و10، اسفار، تمهید القواعد، فصوص الحکم، مصباح الانس و فتوحات مکیه) مذمت کنیم.
علامه حسن‌زاده آملی درباره این کتب می‌فرماید: قسم به جان خودم آن کس که فهم مطالب تمهیدالقواعد و شرح قیصری بر فصوص‌الحکم و مصباح‌الانس و اشارات و تنبیهات و شفا و اسفار و فتوحات مکیه روزی‌اش نشده، فهم تفسیر انفسی آیات قرآنی و جوامع روایی روزی‌اش نمی‌شود. (تعلیقه بر اسفار، علامه حسن زاده آملی)
خلاصه اینکه هر راه و روش، و هر مکتب و علمی اگر مخالف قرآن و اهل بیت (ع) باشد به هر اسمی محکوم و مذموم است و اگر موافق آن باشد صحیح خواهد بود.
این مطلب را با تحلیل ساده‌تری نیز می‌توان بیان کرد و آن اینکه فلسفه و عرفان اسلامی، راه و طریقه‌ای در عرض و مقابل مکتب اهل بیت (ع) نیست تا اینکه بگوییم: یا مکتب اهل بیت و یا مکتب فلاسفه و عرفا.
بلکه هر کدام از علوم کلام (علم اعتقادات) فلسفه و عرفان در تلاشند تا حقایق، معارف و اعتقادات دین را ادراک کنند و آن را با شیوه خود تبیین نمایند.
متکلمین اسلامی با تلاش نقلی و عقلی، فلاسفه اسلامی با کوشش عقلی و عرفا از راه تصفیه باطن، تهذیب نفس و کشف و شهود، سعی دارند به معارف تکوین و تشریع (دین) راه پیدا کنند. (ن.ک: مصاحبات علامه طباطبایى با هانرى کربن، ص، 69؛ مجموعه‏آثار استاد شهید مطهرى، ج‏23، ص، 29؛ فرهنگ معارف اسلامی، جعفر سجادی ذیل ماده عرفان، فلسفه و کلام)
از سوی دیگر آنچه که در این زمان ـ که به طور مستقیم نمی‌توانیم مسائل را از معصومین بپرسیم ـ برای ما اصالت دارد قرآن کریم و سنت پیامبر (ص) و اهل بیت مطهرش (ع) می‌باشد، لذا آراء و افکار همه دانشمندان و علما با قرآن و اهل بیت (ع) سنجیده می‌شود.
برای مثال وقتی مفسر شیعی مانند مرحوم علامه طبرسی، دیدگاه تفسیری خود را در مورد تفسیر آیه‌ای بیان می‌کند یعنی او کوشیده است نظر قرآن و اهل بیت (ع) را درباره آن آیه به دست آورد، نه اینکه او در مقابل قرآن و یا مکتب اهل بیت (ع) نظری داده است تا بگوییم ما را اهل بیت (ع) کافی است و نیازی به مفسر نداریم. (دقت کنید)
همچنین است کسی که تلاش می کند معارف قرآن و اهل بیت را با دلایل عقلی و یا طریق کشف و شهود به دست آورد. این شخص در مقابل امام صادق (ع) نیست بلکه می خواهد حقیقت مطالب امام صادق (ع) را با این وسیله ادراک کند. بله اگر کسی چنین اندیشه ای نداشته باشد و خود را بی نیاز از معصوم بداند، قطعا دچار اشتباهات بزرگ خواهد شد.
به همین دلیل ملاک و معیار صحیح بودن مطالب عرفا و فلاسفه، این است که نتایج به دست آمده از آن کوشش عقلی یا تصفیه باطنی، مخالف عقل قطعی و یا نقل قطعی نباشد. (عرفا در کتب خود درباره این ملاک‌ها بحث کرده‌اند. ن.ک: تمهیدالقواعد، صائن‌الدین علی بن محمد ابن ترکه، ص 269)
بنابراین اگر کسی مطالب به ظاهر عقلی و یا کشفی و شهودی خود را در مقابل قرآن و اهل بیت (ع) قرار دهد، مثل کسی می ماند که نوشته‌ها و اوراق قرآن را به جنگ قرآن ناطق برده است.

نویسنده: حجت‌الاسلام وحید


[ چهارشنبه 91/1/9 ] [ 12:32 صبح ] [ علی محمدی ]

آیت الله العظمی خوئی(ره)

سؤال: آیا آموختن فلسفه برای طلبه علوم دینی که با ادیان و عقاید دیگر بحث و تبادل آراء دارد لازم است؟

و آیا برای طلاب علوم دینی در انجام این وظیفه وجوب کفائی هست؟

و آیا می‌شود فلسفه را تحت عنوان مقدمه امربه‌معروف و نهی‌ازمنکر دانست یا این که مقدمه‌ای برای محافظت از دین یا مقدمه برای هر دوی این‌ها؟

و اگر هم لزومی برای طلاب ندارد آیا اصلاً آموختن آن فایده‌ای دارد یا هیچ فایده‌ای ندارد؟

هم‌چنین آموختن فلسفه بر چه کسی جایز نیست

(لطفاً پاسخ این قسمت را بطور کامل توضیح دهید)

و اگر فرض کنیم که فهمیدن (کامل و صحیح) اصول فقه یا بعضی از ابواب آن متوقف بر دانستن فلسفه باشد آیا در این صورت ترجیحی برای آموختن همگانی آن هست؟

یا این که فقط برای طلبه‌ای که امید است انشاءا... آینده درخشانی داشته باشد خوب است؟

جواب: برای ما روشن نشده که بعضی چیزها متوقف باشد بر آموختن فلسفه بلکه در خلال اصول دین و اصول فقه به مقداری که لازم است به آن اشاره کرده‌اند . و اگر می‌ترسد که بر اثر آموختن آن گمراه شود حرام است و اگر نه فی حد نفسه مانعی ندارد والله العالم. 14

آیت الله العظمی میرزا جواد تبریزی(ره)

کسی که خوف انحراف و ضلال می‌دهد تعلم فلسفه و امثال آن برای او جایز نیست 15

آیت الله العظمی بروجردی(ره)

طلاب علوم دینیه مادامی که از آیات و روایات پایه اعتقادات دینی خود را کاملاً محکم نکرده باشند جایز نیست به تحصیل علوم فلسفه و عرفان بپردازند. 16

آیت الله العظمی خمینی(ره)

اگر من هم جای آقای بروجردی (ره) و رئیس و سرپرست حوزه بودم از این همه فلسفه گفتن، آن هم به این زیادی و به صورت کاملاً علنی احساس مسئولیت می‌کردم.

وضع حوزه برای فقه و اصول و حدیث و تفسیر و علوم دینی است البته در کنار آن هم عده‌ای که مستعد هستند مخصوصاً این روز ها با حفظ شرایط ... معقول بخوانند که کمک به علوم دینی آن‌ها بکند و بتوانند در برابر دشمن مسلح باشند ولی نه با این وسعت و این همه سر و صدا از درس و بحث و چاپ و نشر کتاب‌های فلسفه آن هم در حوزه !!

کسانی که شایستگی برای خواندن فلسفه دارند بطوری که منحرف نشوند کم هستند. 17

آیت الله العظمی شیخ لطف الله صافی گلپایگانی: تدریس و تدرّس فلسفه و عرفان مصطلح بطور آزاد مانند فقه و تفسیر و حدیث و علوم دیگر در حوزه‌ها و خصوصاً قرار دادن آن در برنامه دروس حوزوی و دانشگاهی بسیار خطرناک است و اجرای این برنامه‌ها و تشویق و تأیید آنان قابل توجیه نیست و اگر کسی در این حوزه‌ها گمراه شود علاوه بر این که خودش مسئول است ، مدرس و استاد نیز مسئول خواهند بود. 18

آیت الله العظمی سید علی خامنه‌ای:

یادگیری و تحصیل فلسفه برای کسی که اطمینان دارد که باعث تزلزل در اعتقادات دینی‌اش نمی‌شود اشکال ندارد و بلکه در بعضی موارد واجب است. 19

آیت الله سید محمد شاهرودی:

طلبه‌ها که هنوز از استطاعت ضعیف هستند بهتر است فلسفه نخوانند چون فلسفه مسائل پیچیده‌ای دارد ممکن است طلبه نتواند هضم کند در نتیجه به شک و تردید مبتلا شده و امکان انحراف از موازین حقه‌ی احکام یا اعتقادات را دارد و مشهور است که فلسفه نکبت‌آور است.

[14] . صراط النجاة، ج1، س1291.

[15] . استفتاء و صراط النجاة، س1291.

[16] . ابواب الهدی، ص43.

[17] . برداشت‌هایی از سیره امام خمینی(ره)، غلامعلی رجایی، ج5، ص33؛ زندگانی آبت الله بروجردی، تألیف علی دوانی، ص388.

[18] . نگرشی در فلسفه و عرفان، ص124؛ زندگانی آبت الله بروجردی، تألیف علی دوانی، ص388

[19] . استفتائات فارسی، فصل تعلیم و تعلم و آداب آن، س1325


[ چهارشنبه 91/1/9 ] [ 12:24 صبح ] [ علی محمدی ]

نظر علمای شیعه در مورد فلسفه   !

بسم الله الرحمن الرحیم

امام صادق علیه‌السلام:

فتبّاً و خیبةً و تعساً لِمُنتَحِلی الفلسفه.

فلاکت، حرمان و هلاکت بر کسانی که پیرو فلسفه شده‌اند. 1

آیت الله العظمی وحید خراسانی

ما امام صادق(علیه‌السلام) را نشناختیم.

اگر جعفــر بــن محمــد (علیه‌السلام) را می‌شناختیم، دنبال این و آن نمی‌رفتیــم، قــی کرده‌های فلاسفه یونان را نشخوار نمی‌کردیــم، زباله‌هــای عرفـــان اکسلوفان را هضم نمی‌کردیم، خواه ناخواه واماندیم و بیچاره شدیم و از ایــن اقیانــوس معرفت محروم شدیم. 2

آیت الله العظمی آقا سید ابوالحسن ( مدیسه ای ) اصفهانی

راضی نیستم کسی که در غیر فقه و اصول زحمت بکشد از این شهریه استفاده کند. 3

در جلسه‌ای که مدرسین نجف در آن دعوت شده بودند، فرمودند: «نجف کارخانه‌ی اجتهاد است، هرکس فلسفه و عرفان را می‌خواهد برود قم ، من راضی نیستم این امور مطرح شود. 4

شیخ صدرا بادکوبه‌ای، استاد تدریس منظومه بود اما یک مرتبه فلسفه را کنار گذاشت، من (آیت الله سید جواد میرسجادی) قبلاً پیش ایشان (شیخ صدرا) مقدمات را خوانده بودم. به شیخ صدرا گفتم: می‌خواهم منظومه بخوانم. گفت: من دیگر منظومه درس نمی‌گویم اما کسی را پیدا می‌کنم.

بعد از چند وقت گفت سید عبدالاعلی فوق العاده مرید آقای سید ابوالحسن بود، رفتم پیش سید عبدالاعلی در منزلش منظومه را شروع کردم. سه یا چهار هفته رفتم درس منظومه. مرحوم آقا هر چند وقت یک مرتبه سئوال می‌کرد، از من که چه می‌خوانی؟

یک بار سئوال کرد که چه می‌خوانی؟ گفتم: تازه منظومه را شروع کرده‌ام. سئوال کرد: پیش کی؟ گفتم: نزد سید عبدالاعلی. فرمود: پسرم قلیله یضر و کثیره لاینفع.

شاید مراد عکس آن باشد. کثیره یضر و قلیله لاینفع.

بعد آیت الله سید ابوالحسن فرمودند: آقا در فقه و اصول و روایات و تفسیر زحمت بکش، فلسفه به چه درد می‌خورد. 5

آیت الله سید محمد کاظم یزدی:(صاحب عروه)

خواندن فلسفه با ظن بلکه با خوف انجرار به ضلالت جایز نیست تعلیم و تعلم آن، بلکه هر چه از قبیل این باشد چنین است مثل مسافرت به بلاد کفر و معاشرت با کفار با فرض خوف مذکور. 6

کسی که قادر بر کار کردن می‌باشد اگر مشغول تحصیل علمی بشود که مانع از کسب و کار می‌شود [آیا جایز است زکات بگیرد؟] به شرطی گرفتن زکات برای او جایز است که آن علم واجب عینی یا واجب کفائی باشد یا مستحب باشد مثل تعلیم فقه بصورت اجتهادی یا تقلیدی.

و اگر مثل فلسفه و نجوم و ریاضیات و عروض و ادبیات باشد که نه واجب است نه مستحب. برای کسی که قصد فقاهت در دین ندارد گرفتن زکات برای او جایز نیست. 7

آیات عظام سید محمود شاهرودی، سید احمد خوانساری، سید ابوالقاسم خوئی، سید حسن قمی در مورد فلسفه و نجوم و ریاضیات و عروض و ادبیات، حاشیه‌ای ندارند و نظرشان با نظر سید محمدکاظم یزدی یکی است.

علامه محمد باقر مجلسی(ره):

این جنایت بر دین اسلام و شهرت و نشر دادن کتاب‌های فلاسفه در بین مسلمین از بدعت‌های خلفای جور بوده [یعنی بنی العباس] که با ائمه معصومین (علیهم‌السلام) دشمن بوده‌اند. آن‌ها به این منظور مطالب فلاسفه و کتب آن‌ها را بین مسلمین رواج دادند که مردم را از ائمه معصومین (علیهم‌السلام) و از شریعت روشن اسلام منصرف و رو گردان سازند. (یعنی مردم را مشغول مطالب پیچ در پیچ فلاسفه نمایند تا به علوم آل محمد روی نیاورند و سرگرم افکار پریشان فلاسفه گردند(.

و بر همین مطلب دلالت دارد آنچه صفدیّ در شرح لامیه العجم ذکر کرده که چون مأمون عباسی با بعضی از پادشاهان نصاری صلح کرد ـ گمان می‌برم که پادشاه جزیره قبرس باشد ـ از آن‌ها طلب کرد که مخزن و کتابخانه کتب یونان را در اختیار او بگذارند ـ و آن کتاب‌ها در خانه‌ای جمع بوده و هیچ کس از آن خبری نداشت ـ.

پس پادشاه ، دوستان خصوصی خود را که صاحب رأی نیکو می‌دانست جمع کرد و با ایشان مشورت نمود، تمامی آن‌ها رأی دادند که آن کتب را در اختیار مأمون نگذارد و نزد او نفرستد مگر یک نفر از آن‌ها که گفت این کتب را نزد ایشان بفرست [چون این کار به ضرر و شکست آن‌ها تمام می‌شود] زیرا این علوم (یعنی فلسفه) داخل هیچ دولت شرعیه نشده مگر آن که آن‌ها را به فساد کشانیده و اختلاف در بین علماء آن‌ها ایجاد کرده است. 8

مشهور این است که اول کسی که کتاب‌های یونانیان [کتب فلاسفه] را به زبان عربی ترجمه کرد خالد بن یزید بن معاویه بود.

شهید ثانی:

در خاتمه کتاب منیه المرید در باب اقسام علوم می‌فرماید: علوم دیگری باقی ماند که بعضی از آن‌ها مطلقاً حرام است مانند علم سحر، شعبده بازی و بعضی از مسائل فلسفی و بطور کلی هر عملی که موجب پیدایش شک در انسان شود حرام است. 9

شیخ بهائی:

من اعرض عن مطالعه العلوم الدینیه و صرف اوقاته فی افاده الفنون الفلسفیه فعن قریب لسان حاله یقول عند شروع شمس عمره فی الافول: تمام عمر با اسلام در داد و ستد بودم کنون می میرم و از من بت و زنّار می‌ماند.

ترجمه: شیخ بهائی در کشکول خود می‌فرماید: کسی که از مطالعه علوم دینی دوری کند و وقت خود را در فایده دادن فنون فلسفی بگذراد در زمانی که خورشید عمرش رو به پایان می‌رود، زبان حالش نزدیک است که بگوید: تمام عمر با اسلام در داد و ستد بودم ... 10

علامه مامقانی (صاحب‌رجال)

خطاب به فرزندش می‌فرماید: اولین چیزی که بر تو واحب است این است که به اصول دینت بپردازی و با ادلّه قاطع پایه‌های اعتقادی و یقین به خالق خودت و انبیاء و اولیائش را محکم کنی زیرا که تو مانند حیوانات بی‌هدف نیستی.

غرض من این نیست که دنبال علم کلام و فلسفه بروی و به کتاب‌های این دو علم مراجعه کنی بلکه تو را شدیداً منع می‌کنم (قبل از این که به کمال برسی) چون در بین آن کتب مطالب فریبنده‌ای هست که چه بسا تو را اهل جهنم می‌کند حتی حدیث از اهل‌بیت (علیهم‌السلام) هست که از هرگونه مراجعه به این دو علم منع می‌کند، بلکه غرض من مراجعه به کتب عقاید مرحوم مجلسی(ره) و مانند آن است. 11

ملا محسن فیض کاشانی (داماد ملاصدرا)

نه متکلمم و نه متفلسف و نه متصوّفم و نه متکلّف بلکه مقلّد قرآن و حدیث و تابع اهل بیت آن سرور، از سخنان حیرت افزای طوایف اربع ملول [بیزار] و بر کرانه [بر کنار] و از ما سوای قرآن مجید و حدیث اهل بیت و آنچه بدین دو آشنا نباشد بیگانه، آنچه خوانده‌ام همه از یاد من برفت، الا حدیث دوست که تکرار می‌کنم.

این قوم گمان کرده‌اند که بعضی از علوم دینیّه هست که در قرآن و حدیث یافت نمی‌شود و از کتب فلاسفه یا متصوّفه می‌توان دانست از پی آن باید رفت مسکینان نمی دانند که خلل و قصور نه از جهت حدیث یا قرآن است بلکه خلل در فهم و قصور در درجه ایمان ایشان است. 12

قطب راوندی ( علیه الرحمه ):

شیخ منتجب الدین در فهرست خودش می‌گوید کتاب تهافت الفلاسفه [که بر ضدّ فلاسفه است] تألیف قطب راوندی است.

فضل بن شاذان:

نجاشی می‌گوید از جمله کتاب‌های فضل بن شاذان کتاب «ردّ بر فلاسفه» است.

آیت الله العظمی آقامحمد باقر هزارجریبی غروی:

در آخر اجازه‌ای که به علامه بحرالعلوم(ره) نوشته می‌فرماید: توصیه می‌کنم او را (بحر العلوم را) به تلاش در بدست آوردن مقامات عالی اخروی مخصوصاً تلاش در منتشر نمودن احادیث اهل‌بیت معصومین(علیه‌السلام) و دور انداختن تعلّقات و علاقه‌های پست دنیوی و این که مبادا عمر گرانبهای خودش را در علوم فلسفی که زیبا جلوه داده شده صرف نماید زیرا علوم فلسفی مانند سرابی است که به سرعت ناپدید خواهد شد و شخص تشنه آن را آب می‌پندارد. 13

[1] . بحار، 3/75؛ توحید مفضّل، 68.

[2] . سخنرانی آیت الله العظمی وحید خراسانی به مناسبت شهادت امام صادق علیه‌السلام.

[3] . حیات جاودانی، تألیف سید جعفر موسوی اصفهانی،‌ص64.

[4] . همان، ص62.

[5] . همان، ص62.

[6] . غایة القصوی، مسائل متفرقه، ص341، س94.

[7] . عروة الوثقی، ج2، کتاب زکات، فصل6، مسئله8.

[8] . بحار، ج57، ص197، آخر باب معادن و جمادات.

[9] . منیة المراد، ص381، انوار نعمانیه، ج3، ص376.

[10] . سفینة البحار، ج7، ذیل فلسفه، ص154، به نقل از کشکول.

[11] . مرآت الرشاد، فصل اول، ص17، انتشارات مولود کعبه.

[12] . رسالة الانصاف.

[13] . سفینة البحار، ج7، ص152.

ادامه دارد.....


[ چهارشنبه 91/1/9 ] [ 12:23 صبح ] [ علی محمدی ]

بیانات دینی و محتویات کتاب و سنت، همه معارف اعتقادی و عملی را  اجمالا یا تفصیلا دارد، ولی نظر به این که خطابات دینی به همه مردم جهان، اعم از عالم و جاهل و تندفهم و کندفهم، شهری و بادیه نشین و مرد و زن متوجه است، با زبانی وارد شده که هر فهم با اختلافی که در میانشان هست هر کدام به اندازه ظرفیت خود بهره مند بشود. در این صورت تردید نیست اگر بخواهیم از همین معارف در سطح عالی بحث کرده و مطالبی که فهم آنها مخصوص افهام عالیه می باشد، به دست آورده استخراج کنیم، از ترتیب مطالب و تنظیم مسائل و وضع یک سلسله اصطلاحات، چاره و گریزی نداریم. پس موجود بودن مسائل و معارف الهیات در متن کتاب و سنت، از وضع علمی مخصوص به همین مسائل در سطحی عالی مغنی نخواهد بود؛ چنان که در علوم دیگر نیز وضع به همین قرار است؛ مثلا علم کلام علمی است که مسائل آن در کتاب و سنت موجود است، در عین حال جداگانه و مستقلا تنظیم گردیده و مجرد بودن این مسائل در کتاب و سنت مغنی از آن نشده است. اگر هدف ما از طرح پرسش این باشد که بگوییم:« اگر بعضی از مسائل الهیات در متن کتاب و سنت موجود نباشد معلوم می شود که فلسفه یونان معارف اسلامی را تکمیل می کند!» معنای این سخن این است که اسلام ناقص و این سخن، اشتباهی است، به گواهی این که ما با بدون استمداد از قوانین عقلی و منطقی که برای بشر همگانی میباشد، ولی در فلسفه یونان وضع شده است، نمی توانیم بسیاری از معارف اسلامی را استنباط و یا اثبات کنیم، در حالی که در متن کتاب و سنت مسائلی منطقی ذکر نشده و همچنین در مسائل فرعی دین (احکام) حتی یک مسأله را بدون به کار انداختن علم اصول نمی توان استنباط نمود، با این که در متن کتاب و سنت از این علم پهناور خبری نیست. منطق نسبت به مسائل معارف و علم اصول نسبت به مسائل فقهی، طریق هستند و طریق غیر از تکمیل است.

ارتباط قرآن و کلام معصومین علیهم السلام با سخنان حکما و فلاسفه:
علامه طباطبایی در جواب پرسش: اگر هیچ فرقی بین فلسفه (الهیات) با روایات و آیات هیچ تفاوتی جز اختلاف تعبیر وجود ندارد، پس آنچه پروردگار متعال و ائمه معصومین علیهم السلام از جهت تعبیر آورده اند، اتم و اکمل است؛ بنابراین، چه حاجتی به تعبیرهای فلاسفه و حکما می باشد؟ پاسخ می دهد:« اگر بگوییم هیچ فرقی میان فلسفه و آیات و روایات نیست جز اختلاف تعبیر، منظور این است که معارف حقیقیه که کتاب و سنت مشتمل بر آنها است و با زبان ساده و عمومی بیان شده همان معارف حقیقیه است که که از راه بحثهای عقلی به دست می آید و با زبان فنی و اصطلاحات علمی بیان شده و فرق این دو مرحله همان فرق زبان عمومی ساده و زبان خصوصی فنی است، نه این که بیانات دینی فصیح تر و بلیغ تر است. هم معارف دینی به دنبال کشف حقایق عالم است و هم عقل، تفاوت در نحوی سلوک این دو می باشد، البته عقل باید حقیقتا به دنبال کشف حقیقت باشد، در این صورت چون تلاش او به نحو علی ومعلولی است، در نهایت به علت العللی میرسد که در لسان دین همان خداوند است. البته باید به این نکته توجه داشت که این معارف دینی طیف و سیعی از مخاطبان را در بر می گیرد که هر کدام در مرتبه ای متفاوت از ادراک و فهم هستند.


[ چهارشنبه 91/1/9 ] [ 12:19 صبح ] [ علی محمدی ]

 اگرگشتی تو وبلاگهای دینی بزنیدشاید شماهم به این مطالب برسید:

1- بعضی از وبلاگهای دینی مطالب بسیار طولانی و غیر ضروری را در وبلاگ خودشون قرار می دن . (نوشتن خطبه فدک ، تفسیر سوره حمد از تفسیر المیزان و ... ) جالبه وقتی هم انتقاد می شه که این متن طولانی و خسته کننده است و می شه در صورتی که مطلب جالبی هست اون را در چند پست آورد ، جواب میدن که ما دو نوع خواننده داریم : الف- خواننده ای که میاد واسه وبلاگ خودش تبلیغ کنه و بالطبع می گه جالب بود به وبلاگ من هم سر بزن . ب- خواننده ای که دنبال چنین مطلبی هست و می شینه تا انتها می خونه .

2- عده ای از وبلاگهای دینی به مانند تقویم عمل می کنند . فقط هنگام اعیاد ، ولادتها و شهادتها یک حدیث و روایتی از معصوم در وبلاگشون قرار میدن و تمام . این وبلاگها هم از جذابیت برخوردار نیست .

3- متاسفانه بعضی از وبلاگهای دینی به شدت بد سلیقه عمل می کنند و دلیلشون هم این هست که مطلب باید قشنگ باشه و حواشی چندان مهم نیست . ولی خود من به شخصه وقتی می بینم یک نوشته با فونت بسیار بزرگ به طوری که حتی با خط پائین در هم فرو رفته و با رنگی زننده وجود داره ،بدون اینکه مطلب را بخونم سریع از اون وبلاگ خارج می شم .

4- استفاده از قالب های نامتناسب هم یکی دیگه از مشکلاتی است که بعضی از وبلاگ نویسان دینی به اون دچار هستند . به هر حال هر بلاگ سرویسی با توجه به سلایق و روحیات کاربران قالب های متعددی داره . چندان روا نیست یک وبلاگ مذهبی و دینی قالب صورتی یا قالب های کودکانه داشته باشه . خود قالب هم تاثیر بسزایی در جذاب بودن وبلاگ داره . البته این نکته رو هم باید اضافه کنم که الان عده ی زیادی از وبلاگهای دینی هم به سوی قالب های سیاه و تیره کشیده شدن که هر چند قالبهای زیبایی است اما اگر یک نفر به چند وبلاگ دینی مراجعه کنه و با قالبهای یک دست سیاه مواجه بشه ممکنه دچار یک نوع دلزدگی بشه .

5- دوستان وبلاگ نویس دینی این نکته رو مد نظر داشته باشن (( ممکنه شما به وبلاگ عاشقانه ، ادبی ، ورزشی ، هنری نیاز نداشته باشید اما قطعا یه وبلاگ نویس عاشقانه و هنری و ... به وبلاگ دینی نیاز داره )) یه مقدار تواضعتون را بیشتر کنید . هیچ کس به غیر از خود شما نمی تونه برای وبلاگتون تبلیغ کنه . اگه قرار باشه هر وبلاگ نویس دینی فقط و فقط بره به چهار تا وبلاگ مذهبی و دینی دیگه سر بزنه که هنری نکرده . به خدا اگه برید تو وبلاگ عاشقانه نظر بدید کسی نمی گه شما عاشق شدید . در ضمن سعی کنید نظراتی که در این وبلاگها میذارید با طمانینه باشه ،. اگه هم نظرتون در مورد متنش منفی هست می تونید از یک شکلک استفاده کنید. باور کنید تاثیر خودشو میذاره .

6- وبلاگ دینی فقط کفن و دفن ، احکام غسل ، آیات قران و ... نیست . یک دفعه چهار تا حدیث در مورد عشق بنویسید . این کتاب میزان الحکمه رو احتمالا همه در منزل دارید یه حدیث قشنگ ازش بنویسید و بعد حرف دلتون . حالا حدیث هم ننوشتید اشکال نداره . در مورد هدیه دادن ، در مورد تفریح ، در مورد زندگی و .... .

7- وبلاگهای دیگه رو در وبلاگ خودتون تبلیغ کنید . یکی اینکه لینک وبلاگها را می ذارید که خیلی خوبه (باز هم تاکید می کنم از هر نوع وبلاگی ) . آقا جون لینک یه وبلاگ عاشقانه رو بذار بالاش هم بنویس لینک این وبلاگها به معنی تائید مطالب آنها نیست . یکی دیگه هم اینکه تو اخر هر پستت یه خط در مورد یه وبلاگ بنویس . مثلا امروز می خوام وبلاگ .... را معرفی کنم که ید طولایی در زمینه هنر داره . حتما بهش سر بزنید . این کار باعث می شه تا علاوه بر جذب شدن طرف به سوی شما اون هم در صدد تبلیغ بربیاد .

8- تو رو خدا این قدر آهنگ سینه زنی توی این وبلاگهاتون نذارید . جدیدا یه وبلاگ دیدم فقط قرآن عبدالباسط گذاشته . مجلس ختم که نیست وبلاگ . یه روز شهادته خب متناسب با شهادت مداحی ، یه روز جشنه اینجا که دیگه نباید عزاداری کرد .مثلاوبلاگی به مناسبت جام جهانی فوتبال اون موقع این مداحی از کویتی پور را در وبلاگش قرار داده بود . کشته شد جام جهانی **** مرگ بر این زندگانی


[ دوشنبه 90/12/22 ] [ 8:8 صبح ] [ علی محمدی ]

سایت راسخون یک نظر سنجی برگزار کرده است تحت عنوان : کدام سخنران را بیشتر می پسندید؟ و تا الان که دارم این مطلب را می نویسم حاج علیرضا پناهیان با 39 درصد بالاترین رای را دارد .

اولین سخنران که در عرصه منبر به شهرت فراگیر دست یافت حجة الاسلام فلسفی بود. رمز موفقیت ایشان وارد کردن مباحث علمی به منبر بود. ایشان از کتاب ها و مجلات علمی مطلع بود و در سخنرانی های خود از کشفیات دانشمندان و مباحث علمی آنان برای اثبات سخن خود استفاده می کرد. ایشان یک نوآوری دیگری هم داشتند که روضه را از سخنرانی جدا کردند. مثلا در پایان سخنان خود می گویند : تا اینجا عرضم تمام ، چند کلمه ای هم توسل کنیم" و شروع به خواندن روضه می کنند.

بعد از ایشان حجة الاسلام کافی در میان مردم جایگاه ویژه ای پیدا کرد. او در بدترین زمان ممکن از لحاظ گسترش فساد و فحشا در بدترین مکان ممکن که چهارراه گمرک بود و در واقع بیشترین مراکز فساد در این نقطه شهر قرار داشتند، ساختمانی را تحت عنوان " مهدیه " بنا نهاد که هم اکنون نیز دایر است و به تبع آن در شهرهای دیگر هم ساخته شد و محلی برای تجمع ارادتمندان حضرت حجت ارواحنا فداه شد. نکته جالب سخنرانی های ایشان صراحت لهجه و بیان مسائل روز و مبتلابه مردم از زبان خودشان بود. نوآوری و ابتکار ایشان بکارگیری عنصر داستان مخصوصا داستان های تاریخی در منبر بود که قبل از او کمتر سابقه داشت و همین باعث اقبال مردم به او شد و الان هم بعد از گذشت سی و چند سال از وفات مشکوک او هنوز هم در خیلی جاها نوای گرم و امام زمانی او را می شنویم .

حجة الاسلام شیخ حسین انصاریان سخنران دیگری است که محبوبیت خاصی در میان قشر خاصی از مردم دارد. شاید برخی بخاطر آهسته صحبت کردن ایشان طرفدار او نباشند ، اما باید بدانیم ایشان با وارد کردن استدلال های قرآنی و روایی به منبر در میان همه سخنرانان از حیث اقناع اندیشه مخاطب بی نظیر است. خوانندگان مطلع هستند که اقناع اندیشه و تحریک احساس دو عنصر اصلی منبر هستند که الحق و الانصاف در بخش اقناع اندیشه کسی به شیخ حسین انصاریان نمی رسد.

در این زمان سه سخنران دیگر در میان مردم به شهرت و محبوبیت دست یافته اند و رسانه ها نیز روی این بزرگواران بیشتر مانور می دهند. حاج علیرضا پناهیان ، نقویان و رفیعی . این سه نفر هر کدامشان یک نوآوری تازه ای در عرصه منبر به وجود آورده اند.

پناهیان نکات روان شناسی را به عنوان شاخه های اصلی سخنرانی خود برگزید و به جای اینکه از خود الفاظ آیه و حدیث استفاده کند- انتقادی که خیلی ها به او می کنند و البته بنده آن را وارد نمی دانم- یک مطلب به ظاهر ساده را آنچنان پرورش داد که گاهی در منبر ایشان اصلا یک حدیث هم به گوشمان نمی خورد ، اما آنچه دریافت می کنیم همه معارف ناب اسلامی است.

نقویان عنصر شعر را وارد منبر کرد و در این زمینه گوی سبقت از دیگران ربود. استفاده بجا از اشعار و تمثیلات ادبی برای او در دل جوانان فرهیخته جای وسیعی از کرد.

رفیعی هم با دسته بندی آیات و روایات در موضوعات خیلی ریز و کاربردی عموم مردم را از قشرهای مختلف مخاطب سخنان خود ساخت ، بطوری که گوش کردن به یک سخنرانی ایشان کافی است تا شما با انبوهی از آیات و روایات در یک موضوع بصورت کاملا دسته بندی و نموداری مواجه شوید.


[ سه شنبه 90/12/2 ] [ 3:24 عصر ] [ علی محمدی ]

هانری کربن به عنوان یکی از بزرگترین شاگردان هایدگر و به عنوان کسی که برای نخستین بار کتاب های هستی و زمان و متافیزیک چیست هایدگر را زیر نظر او به زبان فرانسه ترجمه کرد ، شناخته می شود ، همچنین بخش عظیمی از جامعه ی فلسفی فرانسه از طریق کربن با هایدگر آشنا می شوند که این موضوع از اهمیت فوق العاده برخوردار است .

کربن به عنوان کسی که بسیار در پی یافتن پاسخ هایی برای نقاط کور فلسفه ی هایدگر بود ، ناگهان از طریق آشنایی با کتاب « حکم? الاشراق » سهروردی با جهان فلسفی عظیم تری به نام فلسفه ی شیعی در ایران آشنا می شود . این اتفاق موجب شد کربن به ایران بیاید و طی چند دهه اقامت در ایران و مطالعه ی عمیق فلسفه ی ایرانی - اسلامی ، پاسخ هایی برای فلسفه ی هایدگر و فلسفه ی غربی بیابد .

کربن در ایران با علامه طباطبایی آشنا شد و در یکی از باغ های شمال تهران حلقه ی فلسفی بزرگی شکل گرفت که به زعم پروفسور سید حسین نصر ، مباحثی در آن جلسات مطرح می شد که نظیر آن در تمام قرون وسطی دیده نشده بود !

نتیجه ی آن جلسات تصحیح ، تألیف و ترجمه ی کتاب های بسیار و تربیت نسل جدیدی از فیلسوفان معاصر ایران بود . در این جلسات بود که نقاط تشابه و تفارق پدیدارشناسی در فلسفه ی غرب و کشف المحجوب در فلسفه ی شیعی مورد بحث و بررسی قرار گرفت . کربن معتقد بود میان فلسفه ی شیعی و پدیدارشناسی تشابهات بسیار زیادی وجود دارد ، اما تنها در فلسفه ی شیعی است که می توانیم به سرانجامی واقعی برسیم .

یکی از مهمترین نکلاتی که در فلسفه ی شیعی باید مورد توجه جدی قرار گیرد ، ارتباط پیچیده میان فهم و ساحت حضور در عوالم تشکیکی و در نتیجه در ساحت زمان است . کربن همواره معتقد بود فلسفه ی شیعی حاوی عمیق ترین حقایقی است که بشر تاکنون بدانها دست یافته است . بنابراین دارای ظرفیت هایی که می تواند به مثابه کلیدی برای قفلهای بسته باشد .

او در مقاله ای با نام " فلسفه ی قدیم ایران و اهمیت امروز آن " ، هدف از نگارش این مقاله را اینگونه بیان می کند که : « گواهی ای که من در اینجا می دهم ، دعوت نامه ای خطاب به بعضی از جوانان متفکر ایران امروز است که یک باره شیفته ی فلان ایدئولوژی فلسفی که همچون مُد ، زودگذر است ، نشوند و به این حقیقت توجه کنند که تحقیقات ایشان در موضوعات فلسفه ی غرب ، زمانی می تواند برایشان سودآور باشد که فلسفه ی قدیم ( سنتی ) خود را که در واقع آبشخور فرهنگ ایران است ، خوب بشناسند و از آن ، همچون سپری در قبال سیل فلسفه ی غرب استفاده کنند » .

دفاعیات کربن از فلسفه ی ایرانی - شیعی در نوع خود در خور تأمل است . یکی از تلاشهای اساسی کربن که به بار نشست ، تبدیل عبارت " فلسفه ی عربی " به " فلسفه ی اسلامی " بود و هدف وی از این کار ، باز نمودن پای فلسفه ی شیعی به مطالعات فلسفه ی اسلام بود . از این جهت فلسفه ی شیعی در دوران متأخر ، وامدار هانری کربن است .


[ سه شنبه 90/11/25 ] [ 8:29 صبح ] [ علی محمدی ]

این خاطره به نقل از علامه مصباح می باشند که در یکی از دروس خود بیان فرموده اند:

 همواره سؤال هایی مطرح می شد که بین برخی بزرگان حوزه بر سر مباحث درسی مانند درس فلسفه اختلاف هایی مطرح است که برخی تدریس می کردند و برخی نظر خوشی نسبت به آن نداشتند که پرسیده می شد باید چه تصمیمی برای تحصیل در این مبانی گرفت ؟

مدتی در درس اسفار علامه شرکت می کردیم ، اما چندی درس تعطیل شد و در این باره سؤال کردیم ، علامه فرمودند : نظر برخی بزرگان آن بوده که این درس در حوزه علنی نشود و نامه هایی به مرحوم حضرت آیت الله بروجردی(ره) نوشته بودند که صلاح نیست در حوزه های علمیه که حوزه های فقه و اصول است اسفار تدریس شود !

مرحوم آیت الله بروجردی به مرحوم آیت الله طباطبایی پیغام دادند که : بنده پیش جهانگیرخان درس فلسفه را خوانده ام و آن زمان استاد شاگرد را انتخاب می کرد و هرکسی اجازه نداشت در این درس شرکت کند چراکه ممکن بود در این زمینه شبهاتی مطرح شود و کسانی که قدرت ذهنی قوی داشتند و زود تحت تأثیر این شبهات واقع نمی شدند اجازه ورود به کلاس داشتند  .

آیت الله بروجردی در این پیغام ادامه می دهند که ؛ شنیده ام درس شما عمومی است و افرادی شرکت می کنند که شبهات در ذهن آنها باقی می ماند و بعدها دچار مشکل می شوند و در پاسخ گویی به شبهات ناتوان هستند ؛ اگر صلاح می دانید درستان را محدود کنید و این بود که آیت الله طباطبایی همان روز درس را تعطیل کردند  .

علامه خدمت حضرت آیت الله بروجردی نامه ای نوشتند به این مضمون که : در صدد بودم تا کمبودی که در حوزه است را عهده دار شوم ، مطالعه ای در برنامه های حوزه و معارف اسلام کردم که به عنوان اسلام شناس و مدافع عقاید اسلام باید چه چیزهایی را بدانیم و آنچه را باید بدانیم از چه منابعی به دست آوریم  .    حاصل مطالعه آن بود که آنچه باید از اسلام بدانیم این است که برخی چیزها صرفا از راه عقلی اثبات شدنی است و نمی توان گفت چون قرآن یا پیامبر فرموده « پس خدا هست » ، اما پس از این که حجیت قرآن و روایات ثابت شد دو مرجع دیگر برای شناخت حقایق اسلام پیدا می کنیم که یکی قرآن و دیگری حدیث است   .

علامه همچنین گفت « آنچه در حوزه مورد نیاز است تنها دروس فقه و اصول و فقهی که برای استنباط احکام فقهی مقدم است ، نیست ؛ در فقه تنها به چند آیه استناد می شد و گاهی هم خیلی احتیاج به آیه نمی دیدند و تنها به روایات و در روایات هم تنها به روایاتی که مربوط به احکام فقهی بود استناد می کردند و در حوزه به سایر روایات بحثی نمی شد » .

آیت الله مصباح ادامه می دهد : علامه آیت الله طباطبایی پاسخ گویی فارغ التحصیلان حوزه را از قرآن و همه بخش های روایاتی که از اهل بیت(ع) رسیده به ویژه در بخش پاسخ به شبهات منافقان را ضروری دانسته بود ، ایشان در آن نامه به آیت الله بروجردی نوشتند « احساس کردم وظیفه شرعی ام آن است که در این خلأها به اندازه توان خودم کار کنم و این بود که یک درس تفسیر شروع کردم در حالی که درس تفسیر رسمی در حوزه وجود نداشت » .

رییس مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی (ره) با اشاره به این که در دوران گذشته برای استدلال های عقلی و برنامه تربیت اخلاقی هیچ برنامه خاصی وجود نداشت ، یادآور شد : در آن زمان آقایان مهدوی کنی و محمدی گیلانی از شاگردهای درس اخلاق حضرت علامه بودند و یادشان هست که ایشان بعدها درس اخلاق را با ملاحظاتی تعدیل کردند و درس فلسفه و تفسیر را به عنوان یک واجب متعین ادامه دادند.

علامه طباطبایی در ادامه نامه خود به حضرت آیت الله بروجردی مرقوم فرمودند که « شما مرجع و پیشوای من هستید و اگر از ادامه تدریس این مباحث نهی بفرمایید حجتی برای من پیش خدا می شود که درس هایم را تعطیل کنم اما اگر نهی نفرمایید طبق وظایف شرعی ام که واجبی برای خود می دانم ادامه می دهم » که حضرت آیت الله بروجردی فرمودند هرطور که صلاح می دانید اقدام کنید ..


[ شنبه 90/11/15 ] [ 10:6 عصر ] [ علی محمدی ]

1-آدم‌های بزرگ درباره ایده‌ها سخن می‌گویند؛ آدم‌های متوسط درباره چیزها سخن می‌گویند و آدم‌های کوچک پشت سر دیگران سخن می‌گویند.

2- آدم‌های بزرگ درد دیگران را دارند؛ آدم‌های متوسط درد خودشان را دارند و آدم‌های کوچک بی‌دردند.

3 - آدم‌های بزرگ عظمت دیگران را می‌بینند؛ آدم‌های متوسط به دنبال عظمت خود هستند و آدم‌های کوچک عظمت خود را در تحقیر دیگران می‌بینند.

4 - آدم‌های بزرگ به دنبال کسب حکمت هستند؛ آدم‌های متوسط به دنبال کسب دانش هستند و آدم‌های کوچک به دنبال کسب سواد هستند.

5 - آدم‌های بزرگ به دنبال طرح پرسش‌های بی‌پاسخ هستند؛ آدم‌های متوسط پرسش‌هایی می‌پرسند که پاسخ دارد و آدم‌های کوچک می‌پندارند پاسخ همه پرسش‌ها را می‌دانند.

6- آدم‌های بزرگ به دنبال خلق مسئله هستند؛ آدم‌های متوسط به دنبال حل مسئله هستند و آدم‌های کوچک مسئله ندارند.

7-آدم‌های بزرگ سکوت را برای سخن گفتن برمی‌گزینند؛ آدم‌های متوسط گاه سکوت را بر سخن گفتن ترجیح می‌دهند و آدم‌های کوچک با سخن گفتن بسیار، فرصت سکوت را از خود می‌گیرند.


[ پنج شنبه 90/11/13 ] [ 10:14 صبح ] [ علی محمدی ]

بحمدالله بعد از یکسال اکثرکتابهای عمومی استاد مطهری مطالعه گردید البته این مطالعات برطبق هیچکدام از سیرمطالعاتی نبود ودلیل طول کشیدن آن نیز این بود که هرکتاب تقریبا دوبار یا سه بار مطالعه می شد...در اینجا برکات مطالعه ی آثارآین استادبزرگوارا رابه اختصار اشاره می کنیم

  1- یافتن مبانی فکری صحیح (مقام معظم رهبری: یکی از عناصری که بنیه اصلی فکر اسلامی من را پایه گذاری کرده است سخنرانی های بیست سال پیش آقای مطهری است.)

2- تحصیل روحیه علمی ( استاد مطهری درباره روحیه علمی مینویسد: در تعلیم و تربیت باید به متعلم روح علمی داد یعنی نباید توجه فقط به این اشد که‏ او دانا بشود ، بلکه همچنین باید کاری کرد که روح حقیقت‏جوئی و عاری از بیماریهایی که انسان را از حالت حقیقت‏جوئی منحرف می‏کند یعنی تعصبها جمودها ، غرورها و تکبرها در او پدید آید . اینها را باید دور کرد تا متعلم با روح علمی بار بیاید . تعلیم و تربیت ص 54)

3- به دست آوردن استقلال فکری(استاد شهید در این باره می فرمایند: استقلال فکری یعنی اینکه انسان از خود اصول و مبادی و فلسفه ای در زندگی داشته باشد وبه آن ایمان واعتقاد داشته باشد ودر روحش نسبت به آن نوعی حماسه موجود باشد. حماسه حسینی ج3 ص325)

4- اعتدال در اندیشه (شهید مطهری در مورد افراط و تفریط می نویسد:دو بیماری خطرناک همواره آدمی را تهدید میکند : بیماری جمود و بیماری هالت ، نتیجه بیماری‏ اول توقف و سکون و باز ماندن از پیشروی و توسعه است و نتیجه بیماری دوم‏ سقوط و انحراف است . جامد از هر چه نو است متنفر است و جز با کهنه خو نمیگیرد و جاهل هر پدیده نوظهوری را بنام مقتضیات زمان ، بنام تجدد و ترقی موجه میشمارد . جامد هر تازه‏ای را فساد و انحراف ی‏خواند و جاهل همه را یک جا بحساب‏ تمدن و توسعه علم و دانش میگذارد . جامد میان هسته و پوسته ، وسیله و هدف فرق نمیگذارد ، از نظر او دین‏ مأمور حفظ آثار باستانی است ، از نظر او قرآن نازل شده است برای اینکه‏ جریان زمان را متوقف کند و اوضاع جهان را بهمان حالی که هست میخکوب‏ نماید .

از نظر او عمه جزو خواندن ، با قلم نی نوشتن ، از قلمدان مقوائی‏ استفاده کردن ، در خزانه حمام شستشو کردن ، با دست غذا خوردن ، چراغ‏ نفتی سوختن ، جاهل و بیسواد زیستن را بعنوان شعائر دینی باید حفظ کرد . جاهل برعکس ، چشم دوخته به بیند در دنیای مغرب چه مد تازه و چه عادت‏

نوی پیدا شده است که فورا تقلید کند و نام تجدد و جبر زمان روی آن‏ بگذارد . جامد و جاهل متفقا فرض میکنند که هر وضعی که در قدیم بوده است ، جزء مسائل و شعائر دینی است ، با این تفاوت که جامد نتیجه میگیرد این شعائر را باید نگهداری کرد و جاهل نتیجه میگیرد اساسا دین ملازم است با کهنه پرستی و علاقه به سکون و ثبات .

نظام حقوق زن ص 118)

5-دست یابی به تربیت جامع

6- آشنایی با اسلام ناب

7- تهذیب نفس و .....


[ شنبه 90/11/8 ] [ 4:6 عصر ] [ علی محمدی ]
<      1   2   3   4   5      >
درباره وبلاگ

علی محمدی
خیـلــی هـا بـرایـــم دسـت تـکان دادنـد ! امــّا !! کـم بـودند کسانی که تکانــم دادنــد !
پیوندهای روزانه
موضوعات وب
سایت های مفید
امکانات وب
بازدید امروز: 0
بازدید دیروز: 6
کل بازدیدها: 103790