سفارش تبلیغ
صبا ویژن

تریبون طلبگی

رفته بودم پیش یکی از روحانیون بهزیستی زنجان به ایشان گفتم آیا افرادی که می آیندبچه ای را به عنوان فرزند خوانده قبول می کنند آیا مسائل محرمیت آنها رعایت می کنند ایشان قدری تامل کرده وگفتند بعضی ها بله بعضی ها هم نه وممکن است خانواده ای با این کار خداپسندانه حرامی به عنوان رابطه با نامحرمی را مرتکب شوند در اینجا خواستم گوشه ای از اسباب محرمیت فرزند خوانده رابیاورم تا شاید مفید واقع شده وخدای نکرده عده ای از روی غفلت به حرام نیفتند.

برخی از خانواده ها به علت نداشتن فرزند بچه ها ی بی سرپرست را به فرزندی گرفته وبزرگ می کنند آیا برای محرمیت آنها به مرد یا زن چه راههایی وجود دارد ؟

حضرت ایت الله خامنه ای :
می توانند آن دختررا درصورت وجود مصلحت واذن حاکم شرع یا وکیل او به عقد موقت پدر خود درآورند ونسبت به محرمیت پسر غیر از طریق شیر دادن به نحوی که در رساله حضرت امام (ره) ذکر شده راه دیگری وجود ندارد.

حضرت ایت الله بهجت :
راههای مختلف دارد به یکی از علما مراجعه نمائید .

حضرت ایت الله صافی گلپایگانی :
راههای متعدد دارد مثل اینکه قبل از تمام شدن دو سال کودک ، رضاعی که موجب محرم شدن آنها به مرد یا زن است حاصل شود.

حضرت ایت الله تبریزی:
اگر قبل از دوسالگی او باشد می تواند خواهر آن زن اورا شیر دهد وپس از تمامیت رضاع با شرایط آن ، آن زن خاله رضاعی او می شود ونیز خواهر آن مرد اورا به همان نحو شیر دهد تا آن مرد دائی رضاعی او شود .

حضرت ایت الله سیستانی:
اگر شیرخوار باشند با شیر خوردن از خواهر یا زن برادر ومانند آن محرمیت حاصل می شود واگر شیرخوار نباشند با ازدواج با پدر یا مادر به شرط مقاربت با او ومانند آن تحصیل محرمیت ممکن است ولی متوقف بر اجازه پدر یا پدر بزرگ بچه می باشد وبدون آن عقد صحیح نیست .


حضرت ایت الله مکارم شیرازی:
اگر دختر باشد وپدر آن مرد درحیات باشد می تواند عقد موقت آن دختررا با اجازه حاکم شرع برای پدرخویش بخواند تا حکم زن پدرپیدا کند ومحرم شود واگر خواهر آن مرد شیر داشته باشد واز شیر آن خواهر بخورد با شرایط لازم حکم خواهر زاده اش را پیدا می کند ومحرم می شود ، ودرصورتی که پسر باشد راه محرمیت همانست که از شیر خواهر یا مادر آن زن فاقد فرزند بخورد تا آن زن خاله یا خواهر رضاعی آن پسر شود ومحرم گردد واگر دوران شیرخوارگی پسر بچه گذشته باشد راهی برای محرمیت او نیست .

حضرت ایت الله فاضل لنکرانی:
اگر کودک ، دختر شیرخواره باشد ، از راههای زیر بین او ومرد (پدرخوانده ) محرمیت ایجاد می شود.
1- شیرهمسر انسان را بخورد ، که دراین صورت دختر رضاعی مرد می شود .
2- شیرمادر مرد را بخورد که دراین صورت خواهر رضاعی مرد می شود .
3- شیر خواهر مرد را بخورد که دختر خواهر رضاعی مرد می شود ویا شیر دختر خواهر مرد را بخورد .
4- شیر زن برادر مرد را بخورد ، که برادررضاعی او می شود ویا شیر دختر برادر اورا بخورد .
5- اگر شیر خوارنباشد یا اگر شیرخوار است وشیر موارد فوق وجود ندارد می توان بوسیله صیغه نکاح موقت بین دختر وپدر مرد پدربزرگ او محرمیت ایجاد کرد که دراین صورت این دختر ، زن بابای مرد می شود ، ولی باید توجه داشت که اگر دختر نابالغ باشد نکاح مذکور باید به اذن ولی شرعی او باشد ودرصورت نبودن ولی ، باید از مجتهد جامع الشرایط اذن گرفت ودرهرصورت نباید صیغه محرمیت برای دختر بچه مفسده داشته باشد بلکه رعایت مصلحت او لازم است. کما اینکه اگردختر بالغ باشد اذن پدر یا جد پدری به احتیاط واجب معتبراست.
واگر کودک پسر وشیرخوار باشد ، از راههای زیر می توان بین او وزن (مادر خوانده ) ایجاد محرمیت کرد:

1- شیرهمان زن را بخورد ، که فرزند رضاعی او می شود.
2 - شیرمادرزن را بخورد که برادر رضاعی زن می شود.
3- شیر خواهرزن را بخورد ، که پسر خواهررضاعی زن می شود یا شیر دختر خواهرزن را بخورد .
4- شیرزن برادر زن را بخورد که پسر رضاعی زن می شود یا شیر دختر برادر زن را بخورد .
5- اگر پسر شیرخوار نباشد ومادرخوانده ، مادربدون شوهرداشته باشد واورا به عقد دائم یا موقت پسردرآورند ، پس از دخول به او مادر خوانده ، ربیبه او می شود وبه او محرم می شود.
البته راههای دیگری هم وجود دارد ، که فعلا محل ذکر آنها نیست.
جامع المسائل ج1 ص 434

حضرت ایت الله مکارم شیرازی:
زن وشوهری صاحب اولاد نمی شوند ، اگر بخواهند بچه ای از شیرخوارگاه اختیارکنند برای محرم شدن با مرد وزن چه راه شرعی وجود دارد؟
اگر دختر باشد وپدر آن مرد درحیات باشد می تواند عقد موقت آن دختر را با اجازه حاکم شرع ، برای پدر خویش بخواند تاحکم زن پدررا پیدا کند ومحرم شود واگر خواهر آن مرد شیر داشته باشد وآن بچه شیرخوار باشد واز شیر آن خواهر بخورد ( با شرایط لازم ) حکم خواهر زاده اش را پیدا می کند ومحرم می شود . ودر صورتی که پسر باشد راه محرمیت همان است که از شیر خواهر یا مادر آن زن فاقد فرزند بخورد تا آن زن ، خاله یا خواهر رضاعی آن پسر شود ومحرم گردد واگر دوران شیرخوارگی پسر بچه گذشته باشد راهی برای محرمیت او نیست .

راههای محرمیت
محرمیت فرزند خوانده
نحوه محرمیت دختر یا پسری که از پرورشگاه می آورند به پدر خوانده ویا مادرخوانده درصورتی که ولی او مشخص نباشد ویا ولی او فوت کرده ، درصورتی که کودک زیر دوسال است وزنی که با شیر دادن او ایجاد محرمیت نماید درفامیل نباشد ویا بالای دوسال است چگونه است ؟

ایت الله بهجت (حفظه الله ) :
محرم نیستند وراهی ندارد مگر دربعض موارد نادره به مصاهرت.

ایت الله تبریزی(حفظه الله )
راهی برای محرمیت نیست مگر بعد از بلوغ از طریق نکاح راهی برای محرمیت پیدا شود .والله العالم

ایت الله خامنه ای (حفظه الله ) :
فرزند خوانده حکم فرزند ندارد وبا مرد وزنی که اورا بزرگ می کنند محرم نمی شود مگر به وسیله رضاع با مراعات شرایط آن ویا ازدواج پس از بلوغ ورشد وقبل از بلوغ با اذن حاکم شرع ورعایت مصلحت طفل عقد موقت اشکال ندارد.

ایت الله سیستانی (حفظه الله) :
راهی ندارد .

ایت الله شبیری زنجانی (حفظه الله) :
فرزند پرورشگاهی اگر دختر باشد به وسیله ازدواج خود پدرخوانده ویا پدروجد وپسرونوه ( پدربی واسطه وبا واسطه وپسر بی واسطه وبا واسطه ) پدرخوانده ، او به وی محرم می شود واگر پسر باشد با ازدواج خود مادرخوانده ویا دختر بی واسطه یا با واسطه اش با وی محرم خواهد شد البته ازدواج مزبور باید با اذن یا اجازه حاکم شرع باشد .

ایت الله صافی گلپایگانی (حفظه الله):
وجهی برای محرمیت این قبیل کودکان به اعضاءخانواده که عملی وقابل اجراء باشد بنظر نمی رسد . والله العالم

ج 2- درصورت مذکوره اگر طفل دختر باشد ومرد پدرداشته باشد درصورتیکه حاکم شرع مصلحت طفل بداند می تواند بعقد انقطاعی اورا به ازدواج پدر مرد در بیاورد ودختر آن مرد محرم می شود واگر طفل پسر باشد راهی بنطر نمی رسد . والله العالم

ایت الله مکارم شیرازی (حفظه الله ) :
درصورتی که دختر باشد راه صحیح این است که با اجازه حاکم شرع اورا برای پدرآن مرد عقد موقت کنند ودر اینصورت به عنوان زن پدر برآن مرد محرم می شود واگر پسر باشد راهی جز شیرخوردن از خواهر یا مادر ومانند آن درسن قبل از دوسالگی ندارد.
رضاع یا شیر دادن
ایجاد شیر به وسیله مکیدن فرزند خوانده

سئوال: اگر بچه ای را از پرورشگاه بیاورند وبوسیله نوزاد در سینه ماد ر جدید شیر ایجاد شده وکودک ازآن تغذیه کند ، آیا این شیر سبب محرمیت می شود؟

ایت لله تبریزی (حفظه الله) :
بسمه تعالی: شیری که ناشی از ولادت نیست اثری ندارد وموجب محرمیت نمی شود . والله العالم

ایت الله خامنه ای (حفظه الله ) :
بسمه تعالی : سبب محرمیت نمی شود.

ایت الله سیستانی (حفظه الله) :
بسمه تعالی : این شیر سبب محرمیت نمی شود درصورتیکه شیر از ولادت مشروع باشد سبب محرمیت می شود.

ایت الله فاضل لنکرانی(حفظه الله ):
بسمه تعالی: خیر این شیر موجب محرمیت نمی شود.

ایت الله مکارم شیرازی (حفظه الله ) :
این شیر باعث محرمیت نمی شود.


[ دوشنبه 91/1/21 ] [ 9:7 صبح ] [ علی محمدی ]

این یادداشت می‌کوشد به یکی از شبهات معروف و مهم مخالفان فلسفه و عرفان پاسخ دهد. شبهه‌ای که می‌گوید: آیا با وجود مکتب اهل‌بیت (ع) باز هم به عرفان و فلسفه نیاز داریم؟

 

برخی می‌گویند همواره باید از مکتب «قال الباقر و قال الصّادق» پیروى کرد، یعنی وقتی ما امامانی با این عظمت داریم و آنها را از هر گونه خطا و اشتباه، مصون می‌دانیم و معتقدیم که صلاح دنیا و آخرت ما توسط آنان تأمین می‌شود، پس چه لزومی دارد که دنبال اشخاص و تفکرات دیگر برویم؟ و چه نیازی است که ما ببینیم فلاسفه و عرفا چه گفته‌اند؟ و چه ضرورتی دارد که فلسفه و عرفان بخوانیم؟
قبل از هر چیز باید توجه داشت که این مطلب، کاملاً صحیح است که از نقطه نظر واقعیّت و واقع‌بینى، و اصالت و اصالت‌گرائى، ما در عالم، مکتبى را مانند مکتب جعفرى (ع) سراغ نداریم که این قدر متقن و کامل باشد و هیچ خللی در آن وجود نداشته باشد؛ اما سخن اینجاست که آیا «قال الباقر و قال الصادق» را همه می‌توانند بفهمند؟ آیا هر کس مى‏تواند به کُنْه مطالب آنان برسد؟ و آیا روایات معارفی آن بزرگواران با روایات احکام و فروع به یک منوال است؟
واقعیت این است که اخبار و روایات آن بزرگواران، همانند قرآن کریم؛ محکم و متشابه، ناسخ و منسوخ، مطلق و مقیّد، مجمل و مبیّن، عامّ و خاصّ، ظاهر و باطن دارد و حتی برخی از امور اهل بیت (ع) به تعبیر خودشان صعب مستصعب (بسیار دشوار) است. (ن.ک: کافی ج 1 ص 401)
همه پیروان اهل بیت (ع) با گرایش های مختلف فقهی، اصولی، اخباری، کلامی، فلسفی و عرفانی مى‏گویند: «قال الصّادق» اما تنها گفتن «قال الباقر و قال الصّادق» تا زمانى که معنى و محتواى آنرا درایت نکنیم و در مورد آن مطالب تعقل و تعمق نداشته باشیم و همه روایات مربوطه را با هم لحاظ نکنیم در رسیدن به مطلوب، کفایت نخواهد کرد.
امامان بزرگوار ما به اندازه عقل و تعقل ما، و از راه تفکّر و درایت ما، با ما سخن گفته‏اند؛ (ن.ک: امالی صدوق ص 415) لذا نمى‏شود که ما به کلّى عقل و تلاش عقلی را منعزل بدانیم و بگوییم: مکتب اهل‌بیت ما را کافى است!
همچنان که همه فرق اسلامی ـ شیعه اسماعیلی، دوازده امامی، سنّى اشعرى، معتزلى، وهّابى، و ... ـ کتاب‌الله مى‏گویند و مدعی فهم قرآن کریم هستند ولى آیا همه آنها، راه حق را پیموده‌اند و همه، کتاب‌‌الله را درست فهمیده‏اند؟!
وقتی تاریخ صدر اسلام را ورق می‌زنیم، مشاهده می‌کنیم که برخی از مسلمانان به وسیله کتاب خدا خواستند امیرمؤمنان علی (ع) را محکوم کنند؛ برخی با نیزه کردن نوشته‌ها و اوراق قرآن به جنگ با وصی رسول اکرم (ص) و خلیفه زمان خود رفتند و برخی دیگر به کلمه «لَا حُکْمَ إلَّا لِلَهِ» تمسک کردند و خواستند بوسیله ظاهر آیه‌ای، حقیقت حکم و مصدر تشریع آن را بر زمین بزنند. (ن.ک: نهج البلاغه کلام 40؛ بحارالانوار ج 33 ص 338)
به همین خاطر، برخی بوسیله روایتى که سند معتبری ندارد و واقعا معلوم نیست که از معصوم (ع) صادر شده است و در آن از فلسفه نهی شده است، استفاده کرده و آن گاه هر طرز تفکّر و تعقّلى را که به اسم فلسفه باشد محکوم مى‏کنند و می‌گویند: خواندن فلسفه نهى شده است. (برای مطالعه بیشتر: آموزش فلسفه، آیت‌الله مصباح یزدی، ص 136)
اما مهم‌ترین سوالی که اینجا مطرح می‌شود این است که منظور و مراد آن روایت ـ صرف نظر از سند ـ کدام فلسفه است؟ آیا فلسفه مادّیّین و دهریّین و حکماى قبل از اسلام را می‌خواهد مذمت کند؟ یا فلسفه اسلامی را که می‌کوشد معارف قرآنی را در یک نظام منسجم عقلی، مستدل کرده و در قالب علمی منظم ارائه نماید؟
آیا مراد روایاتی که فلسفه را نکوهش کرده، کتاب‏هاى صدرالمتألّهین شیرازى (ره) می‌باشد که به تعبیر امام خمینی (ره) موجب فخر عالم تشیّع و عالم اسلام است؟ (ن.ک: شرح چهل حدیث ص 413) و تحقیقات و تدقیقات این مرد بزرگ در زوایاى آیات و روایات، مشکل‌گشاى اساسى معرفت‌‌شناسی و هستی‌شناسی جهان امروز است و یا مراد آن دسته از روایات، فلسفه و تعقلات خلاف عقل و دین آن زمان و مشابه آن در این زمان است؟
نمی‌شود با اسم فلسفه و تشابه لفظى آن با فلسفه اسلامی، طرز مَنْهى و ناپسند را با طرز پسندیده و معروف یکی بدانیم. علاوه بر این، این دسته از روایات با آیات قرآن کریم و روایات متعدد دیگر که مردم را به تعقل و تفکر فرا می‌خواند معارض است (ن.ک: حدید/17؛ نحل/44؛ زمر/42 و ...) که وجه جمع بین آنها چنین می شود که تعقل و فلسفه ای که در خدمت حقیقت و حقانیت باشد همواره خوب و لازم، و تعقل و فلسفه ای که هدفش رسیدن به حقیقت نباشد همواره محکوم و مذموم است. به همین جهت صدرالمتألهین (ره) در اسفار با صراحت می‌فرماید: «تبا لفلسفة تکون قوانینها غیر مطابقة للکتاب والسنة» (مرگ بر فلسفه‌ای که قوانین‌اش مطابق قرآن و سنت نباشد.) (الحکمة المتعالیة فى الاسفار العقلیة الاربعة، ج‏8 ، ص 303)
همچنین نمی‌شود از تشابه لفظ تصوّف و صوفیّه سوء استفاده کرده و بخواهیم به کلّى راه شهود، وجدان، عرفان و لقاء‌الله را ببندیم، و نمی‌شود با چند روایت که سند و دلالت آنها به صورت کامل بررسی نشده باشد، مکتب امثال محی‌الدین ابن عربی، صدرالدین قونوی، مولوی، سید حیدر آملی، خواجه نصیر طوسی، سیّد بن طاوس، نراقی، سیّد مهدى بحرالعلوم، ابن فَهْد حلّى، مجلسى اوّل، آقا سیّد على شوشترى، آخوند ملّا حسینقلى همدانى، میرزا جواد ملکی تبریزی، علامه قاضی و شاگردان آنان را به امثال حسن بصرى، محمّد بن مُنْکدر و ... از کسانی که تصوّف را یک راه جدا براى جدائى از ائمّه پنداشتند، قیاس کنیم.
به عبارت روشن‌تر نمی‌شود با لفظ صوفى که در بعضى از روایات مورد ذمّ واقع شده، دانسته یا ندانسته همه را زیر مِهمیز این کلمه قرار داده؛ و پیوسته آنها را با سخنان ناشایست و اتّهامات ناوارد محکوم سازیم.
بنابراین قطع نظر از سند این روایات، مراد روایاتی که در آن، صوفی و تصوف محکوم شده است، آن دسته از صوفیانی است که بدعت‌هایی در دین پدید می‌آورند و راه خود را از راه ائمه جدا می‌دانند و وسیله را با هدف خود توجیه کرده، خود را پایبند به شریعت و ظواهر آن نمی‌دانند و آشکارا یا پنهانی مرتکب معاصی می‌شوند، پر واضح است که این چنین افراد در هر مکان و زمانی محکومند.
اما اگر مراد از عرفان و تصوف، راه تزکیه نفس و کشف و شهود باشد و عارف و صوفی به کسی اطلاق شود که هم شریعت را مراعات می‌کند و هم به دنبال حقیقت از راه تزکیه و تصفیه باطن است ـ چنانکه بسیاری از عرفا از جمله امام خمینی (ره) چنین معنا کرده‌اند (ن.ک: تقریرات فلسفه، امام خمینی، ج‏2، ص، 156 و مجموعه‏آثار استاد شهید مطهرى، ج‏23، ص، 25) ـ علاوه بر اینکه مخالفتی با مکتب اهل‌بیت (ع) ندارد بلکه حقیقت و مغزای آن نیز می‌باشد و همه آیات و روایات مربوط به تزکیه نفس، لقاء الله، محاسبه و مراقبه نفس و ... آن را شامل می‌شود.
جالب اینکه امام خمینی (ره) در این مورد توصیه‌ها و هشدارهای جدی داده است.
مثلاً در جایی می‌فرماید: پسرم، آنچه در درجه اوّل به تو وصیت مى‏کنم آن است که انکار مقامات اهل معرفت نکنى، که این شیوه جُهّال است؛ و از معاشرت با منکرین مقامات اولیا بپرهیزى، که اینان قُطّاع طریق حق هستند. (سر الصلوة /مقدمه/ 28)
در جای دیگر می‌فرماید: آنان که انکار مقامات عارفان و منازل سالکان کنند، چون خودخواه و خودپسند هستند هر چه را ندانستند حمل به جهل خود نکنند و انکار آن کنند تا به خودخواهى و خودبینى‏شان خدشه وارد نشود «مادر بُتها بُتِ نفس شماست» تا این بت بزرگ و شیطان قوى از میان برداشته نشود راهى به سوى او ـ جلّ و علا ـ نیست، و هیهات که این بت شکسته و این شیطان رام گردد. (صحیفه امام، ج‏18، ص: 454) و حتی در اواخر عمر شریفش که نامه به گورباچف می‌نویسد چنین تصریح می‌کند: دیگر شما را خسته نمى‏کنم و از کتب عرفا و به خصوص محیى الدین ابن عربى نام نمى‏برم؛ که اگر خواستید از مباحث این بزرگمرد مطلع گردید، تنى چند از خبرگان تیزهوش خود را که در این گونه مسائل قویاً دست دارند، راهى قم گردانید، تا پس از چند سالى با توکل به خدا از عمق لطیف باریکتر ز موى منازل معرفت آگاه گردند، که بدون این سفر آگاهى از آن امکان ندارد. (صحیفه امام، ج‏21، ص: 220)
لذا صحیح نیست به خاطر عقاید و رفتارهای فرق منحرف که نام خود را صوفی یا درویش گذاشته‌اند، مطلق عرفان و تصوف را ناپسند بدانیم و کتب علمی و مهم آنان را (مثل: اشارات نمط 8،9 و10، اسفار، تمهید القواعد، فصوص الحکم، مصباح الانس و فتوحات مکیه) مذمت کنیم.
علامه حسن‌زاده آملی درباره این کتب می‌فرماید: قسم به جان خودم آن کس که فهم مطالب تمهیدالقواعد و شرح قیصری بر فصوص‌الحکم و مصباح‌الانس و اشارات و تنبیهات و شفا و اسفار و فتوحات مکیه روزی‌اش نشده، فهم تفسیر انفسی آیات قرآنی و جوامع روایی روزی‌اش نمی‌شود. (تعلیقه بر اسفار، علامه حسن زاده آملی)
خلاصه اینکه هر راه و روش، و هر مکتب و علمی اگر مخالف قرآن و اهل بیت (ع) باشد به هر اسمی محکوم و مذموم است و اگر موافق آن باشد صحیح خواهد بود.
این مطلب را با تحلیل ساده‌تری نیز می‌توان بیان کرد و آن اینکه فلسفه و عرفان اسلامی، راه و طریقه‌ای در عرض و مقابل مکتب اهل بیت (ع) نیست تا اینکه بگوییم: یا مکتب اهل بیت و یا مکتب فلاسفه و عرفا.
بلکه هر کدام از علوم کلام (علم اعتقادات) فلسفه و عرفان در تلاشند تا حقایق، معارف و اعتقادات دین را ادراک کنند و آن را با شیوه خود تبیین نمایند.
متکلمین اسلامی با تلاش نقلی و عقلی، فلاسفه اسلامی با کوشش عقلی و عرفا از راه تصفیه باطن، تهذیب نفس و کشف و شهود، سعی دارند به معارف تکوین و تشریع (دین) راه پیدا کنند. (ن.ک: مصاحبات علامه طباطبایى با هانرى کربن، ص، 69؛ مجموعه‏آثار استاد شهید مطهرى، ج‏23، ص، 29؛ فرهنگ معارف اسلامی، جعفر سجادی ذیل ماده عرفان، فلسفه و کلام)
از سوی دیگر آنچه که در این زمان ـ که به طور مستقیم نمی‌توانیم مسائل را از معصومین بپرسیم ـ برای ما اصالت دارد قرآن کریم و سنت پیامبر (ص) و اهل بیت مطهرش (ع) می‌باشد، لذا آراء و افکار همه دانشمندان و علما با قرآن و اهل بیت (ع) سنجیده می‌شود.
برای مثال وقتی مفسر شیعی مانند مرحوم علامه طبرسی، دیدگاه تفسیری خود را در مورد تفسیر آیه‌ای بیان می‌کند یعنی او کوشیده است نظر قرآن و اهل بیت (ع) را درباره آن آیه به دست آورد، نه اینکه او در مقابل قرآن و یا مکتب اهل بیت (ع) نظری داده است تا بگوییم ما را اهل بیت (ع) کافی است و نیازی به مفسر نداریم. (دقت کنید)
همچنین است کسی که تلاش می کند معارف قرآن و اهل بیت را با دلایل عقلی و یا طریق کشف و شهود به دست آورد. این شخص در مقابل امام صادق (ع) نیست بلکه می خواهد حقیقت مطالب امام صادق (ع) را با این وسیله ادراک کند. بله اگر کسی چنین اندیشه ای نداشته باشد و خود را بی نیاز از معصوم بداند، قطعا دچار اشتباهات بزرگ خواهد شد.
به همین دلیل ملاک و معیار صحیح بودن مطالب عرفا و فلاسفه، این است که نتایج به دست آمده از آن کوشش عقلی یا تصفیه باطنی، مخالف عقل قطعی و یا نقل قطعی نباشد. (عرفا در کتب خود درباره این ملاک‌ها بحث کرده‌اند. ن.ک: تمهیدالقواعد، صائن‌الدین علی بن محمد ابن ترکه، ص 269)
بنابراین اگر کسی مطالب به ظاهر عقلی و یا کشفی و شهودی خود را در مقابل قرآن و اهل بیت (ع) قرار دهد، مثل کسی می ماند که نوشته‌ها و اوراق قرآن را به جنگ قرآن ناطق برده است.

نویسنده: حجت‌الاسلام وحید


[ چهارشنبه 91/1/9 ] [ 12:32 صبح ] [ علی محمدی ]

بحمدالله بعد از یکسال اکثرکتابهای عمومی استاد مطهری مطالعه گردید البته این مطالعات برطبق هیچکدام از سیرمطالعاتی نبود ودلیل طول کشیدن آن نیز این بود که هرکتاب تقریبا دوبار یا سه بار مطالعه می شد...در اینجا برکات مطالعه ی آثارآین استادبزرگوارا رابه اختصار اشاره می کنیم

  1- یافتن مبانی فکری صحیح (مقام معظم رهبری: یکی از عناصری که بنیه اصلی فکر اسلامی من را پایه گذاری کرده است سخنرانی های بیست سال پیش آقای مطهری است.)

2- تحصیل روحیه علمی ( استاد مطهری درباره روحیه علمی مینویسد: در تعلیم و تربیت باید به متعلم روح علمی داد یعنی نباید توجه فقط به این اشد که‏ او دانا بشود ، بلکه همچنین باید کاری کرد که روح حقیقت‏جوئی و عاری از بیماریهایی که انسان را از حالت حقیقت‏جوئی منحرف می‏کند یعنی تعصبها جمودها ، غرورها و تکبرها در او پدید آید . اینها را باید دور کرد تا متعلم با روح علمی بار بیاید . تعلیم و تربیت ص 54)

3- به دست آوردن استقلال فکری(استاد شهید در این باره می فرمایند: استقلال فکری یعنی اینکه انسان از خود اصول و مبادی و فلسفه ای در زندگی داشته باشد وبه آن ایمان واعتقاد داشته باشد ودر روحش نسبت به آن نوعی حماسه موجود باشد. حماسه حسینی ج3 ص325)

4- اعتدال در اندیشه (شهید مطهری در مورد افراط و تفریط می نویسد:دو بیماری خطرناک همواره آدمی را تهدید میکند : بیماری جمود و بیماری هالت ، نتیجه بیماری‏ اول توقف و سکون و باز ماندن از پیشروی و توسعه است و نتیجه بیماری دوم‏ سقوط و انحراف است . جامد از هر چه نو است متنفر است و جز با کهنه خو نمیگیرد و جاهل هر پدیده نوظهوری را بنام مقتضیات زمان ، بنام تجدد و ترقی موجه میشمارد . جامد هر تازه‏ای را فساد و انحراف ی‏خواند و جاهل همه را یک جا بحساب‏ تمدن و توسعه علم و دانش میگذارد . جامد میان هسته و پوسته ، وسیله و هدف فرق نمیگذارد ، از نظر او دین‏ مأمور حفظ آثار باستانی است ، از نظر او قرآن نازل شده است برای اینکه‏ جریان زمان را متوقف کند و اوضاع جهان را بهمان حالی که هست میخکوب‏ نماید .

از نظر او عمه جزو خواندن ، با قلم نی نوشتن ، از قلمدان مقوائی‏ استفاده کردن ، در خزانه حمام شستشو کردن ، با دست غذا خوردن ، چراغ‏ نفتی سوختن ، جاهل و بیسواد زیستن را بعنوان شعائر دینی باید حفظ کرد . جاهل برعکس ، چشم دوخته به بیند در دنیای مغرب چه مد تازه و چه عادت‏

نوی پیدا شده است که فورا تقلید کند و نام تجدد و جبر زمان روی آن‏ بگذارد . جامد و جاهل متفقا فرض میکنند که هر وضعی که در قدیم بوده است ، جزء مسائل و شعائر دینی است ، با این تفاوت که جامد نتیجه میگیرد این شعائر را باید نگهداری کرد و جاهل نتیجه میگیرد اساسا دین ملازم است با کهنه پرستی و علاقه به سکون و ثبات .

نظام حقوق زن ص 118)

5-دست یابی به تربیت جامع

6- آشنایی با اسلام ناب

7- تهذیب نفس و .....


[ شنبه 90/11/8 ] [ 4:6 عصر ] [ علی محمدی ]

دین مقدس اسلام یک دین ناشناخته است . حقایق این دین تدریجا در نظر مردم ، واژگونه شده است ، و علت اساسی گریز گروهی از مردم ، تعلیمات غلطی است که به این نام داده می‏شود . این دین مقدس در حال حاضر بیش از هر چیز دیگر از ناحیه برخی از کسانی که مدعی حمایت از آن هستند ضربه و صدمه می‏بیند . هجوم استعمار غربی با عوامل مرئی و نامرئیش از یک طرف ، و قصور یا تقصیر بسیاری از مدعیان حمایت از اسلام در این عصر از طرف‏ دیگر ، سبب شده که اندیشه‏های اسلامی در زمینه‏های مختلف ، از اصول گرفته‏ تا فروع ، مورد هجوم و حمله قرار گیرد . بدین سبب این بنده وظیفه خود دیده است که در حدود توانایی در این میدان انجام وظیفه نماید .                                                             

همچنانکه در برخی از نوشته‏های خود یادآور شده‏ام ، انتشارات مذهبی ما از نظر نظم ، وضع نامطلوبی دارد . بگذریم از آثار و نوشته‏هائی که اساسا مضر و مایه بی آبروئی است ، آثار و نوشته‏های مفید و سودمند ما نیز با برآورد قبلی نیست ، یعنی بر اساس محاسبه احتیاجات و درجه بندی ضرورتها صورت نگرفته است ، هر کسی به سلیقه خود آنچه را مفید می‏داند می‏نویسد و منتشر می‏کند ، بسی مسائل ضروری و لازم که یک کتاب هم در باره آنها نوشته‏ نشده است و بسی موضوعات که بیش از حدلازم کتابهائی در باره آنها نوشته شده است و هی پشت سر هم نوشته می‏شود . از این نظر ، مانند کشوری هستیم که اقتصادش پایه اجتماعی ندارد ، هر کسی به سلیقه خود هر چه می‏خواهد تولید می‏کند و یا از خارج وارد می‏نماید.

  استاد شهید مطهری ( عدل الهی ص 13 و 14)


[ دوشنبه 90/10/26 ] [ 4:49 عصر ] [ علی محمدی ]

بزرگان ما وقتی دست به قلم بردند، چیزهائی نوشتند که فخر عالم شد. الآن مشرق و   مغرب عالم، وقتی می‌خواهند تفسیر نگاه کنند، تفسیر مرحوم طبرسی را می‌بینند  . مجمع‌البیان را سنّی خیلی متعصّب و متصلّب هم کاملاً می‌خواند و استفاده می‌کند و   چاپ می‌کند. مقتدرترین کشور مرکز تسنن، مصر است. سابقه‌ی علمی و قدرت علمی مصر   معلوم است. آن‌ها مجمع‌البیان را چاپ می‌کنند و محور قرار می‌دهند. وقتی ایران داشت جشن 2500 ساله‌اش را می‌گرفت، کسانی که از مصر می‌آمدند، می‌گفتند: ما از کشوری آمده‌ایم که جشن 6000 ساله‌اش را پشت سر گذاشته، به شمایی که دارید جشن 2500 ساله می‌گیرید، تبریک می‌گوئیم. یعنی شما اگر 2500 سال شناسنامه دارید، شناسنامه‌ی ما 6000 ساله است. این مصر با همه‌ی قدرتمندیش مجمع‌البیان را چاپ می‌کند. چون مرحوم طبرسی عاقلانه و عالمانه حرف می‌زند و از ولایت عاقلانه دفاع می‌کند؛ بدون این که کسی را بشوراند.

راز این که بعضی از کتاب‌ها شیعه‌پسند یا سنّی‌پسند است و سالیان متمادی می‌ماند، همان خردمندی و عقل آن‌هاست. نمونه‌اش کار مرحوم سید رضی رضوان‌الله‌تعالی‌علیه است. خیلی‌ها کلمات نورانی حضرت امیر را جمع کرده‌اند، امّا سید رضی اَعقَل از همه بود. او اگر کلمات نورانی حضرت امیر را جمع می‌کرد و تند و تیزها و صبّ و لعن‌ها را هم می‌آورد که دیگر نهج البلاغه نهج البلاغه نبود. این ‌که بیشترین شرح را سنّی‌ها روی نهج‌البلاغه نوشته‌اند، برای این است ‌که سید رضی، عاقلانه جمع کرده است. حرف‌های تند و تیز را که با اتحاد ملی و انسجام اسلامی خیلی هماهنگ نیست و در حدّ گِله است، آن‌ها را کلّاً گذاشته کنار. وقتی وجود مبارک حضرت امیر را با طناب به مسجد بردند، حضرت بالأخره چهارتا حرف زد دیگر! اما آن حرف‌ها در نهج‌البلاغه نیست. حرف‌هایی که وحدت را به‌هم می‌زند نیست. حق با حضرت بود، اما گفتن در آن شرایط مصلحت نبود. مگر حضرت را با سلام و صلوات بردند مسجد؟

در نامه‌هایی که در نهج‌البلاغه هست، چیزی که معاویه‌ی ملعون برای حضرت نوشته: تو یادت باید باشد که با طناب بردندت! در نهج‌البلاغه نیست، ولی جوابش هست. فرمود: بله، من که انکار نکردم؛ این افتخار من است که من تسلیم زور نمی‌شوم، مگر با طناب[1]. امّا چه گفته شد، چه طور بردند، حضرت در موقع با طناب بردن چه فرمود، آن‌ها در نهج‌البلاغه نیست. این عقل سید رضی است.

بیشترین و مهم‌ترین شرح‌ها از نهج‌البلاغه- به استثنای شرح مرحوم إبن میثم- مال همین سنّی‌هاست. إبن أبی الحدید می‌گوید من فکر نمی‌کردم کمتر از چهارده سال طول بکشد، ولی خدا را شاکرم که ده سال طول کشید تا من این کتاب را شرح کردم. مرحوم أمین‌الإسلام طبرسی یک کتاب نوشته و از آیه‌ی ولایت در بحث «إنَّمَا وَلِیکُمُ الله[2]» دفاع کرده، از ولایت در آیات مباهله، تطهیر و غیره دفاع کرده؛ عمیقاً دفاع کرده، ولی بهانه‌ای به دست کسی نداده است. اگر چهارتا صبّ و چهارتا لعن و طرد و شتم در این کتاب بود، دیگر در مصر این کتاب طرف‌دار نداشت و ممکن نبود الآن کسی بگوید فلان سال، سال اتّحاد ملّی و انسجام اسلامی است.

همه‌ی ما باید کار بکنیم و وظیفه داریم.

 

*دیدار با حوزویان استان مازندران؛ قم، 6 دی‌ماه 1386

 


 1] نهج‌البلاغة، نامه 28

[2] مائده، 55


[ دوشنبه 90/9/28 ] [ 9:27 صبح ] [ علی محمدی ]

   حتماً آدم‌ های توانمندی را می‌شناسید که هیچ کار مفیدی انجام نمی‌دهند. آنها ساعت ‌های طولانی کار می‌کنند، به خودشان استرس وارد می‌کنند اما پیشرفت خوبی نمی‌کنند.

چون این افراد: 

قبل از اینکه برای یک فرصت وارد عمل شوند صبر می‌کنند تا 100% برای آن آماده گردند.

یکی از مهمترین چیزهایی که می‌بینیم افراد باهوش را عقب می‌اندازد بی‌میلی خودشان برای قبول کردن فرصت‌ها، فقط به این دلیل است که تصور می‌کنند برای آن آمادگی ندارند.

یادتان باشد که فرصت‌های استثنایی برای رشد و پیشرفت فردی بارها و بارها در طول زندگی اتفاق می‌افتد. اگر می‌خواهید در زندگیتان تغییر مثبت ایجاد کنید، باید از این موقعیت‌ها استفاده کنید، حتی اگر 100% احساس آمادگی برای آن نکنید.

آنها مشغول بودن را با مفید بودن اشتباه می‌گیرند.

مشغول بودن معمولاً یک شکل تنبلی ذهنی است. بخاطر همین است که می‌گویند عاقلانه ‌تر کار کنید نه سخت‌تر.

کافی است که یک نگاه به اطرافتان بیندازید. آنها که از همه مشغول‌ ترند بازده کمتری دارند. برنامه پرمشغله‌ باعث می‌شود احساس مهم بودن کنند اما این فقط یک توهم است.

 سرعتتان را کم‌تر کنید. تعهداتتان را مرور کنید. هر زمان فقط یک کار را انجام دهید.

 یاد می‌گیرند یک کار را چطور انجام دهند اما هیچوقت انجامش نمی‌دهند.

علم‌آموزی به این معنا نیست که رشد می‌کنید. رشد زمانی اتفاق می‌افتد که چیزهایی که می‌دانید، زندگیتان را تغییر دهند. بیشتر آدم‌ها زندگی نمی‌کنند. فقط روزها را می‌گذرانند و هیچوقت کاری که لازم است را انجام نمی‌دهند. دانش و هوش بدون عمل هر دو بی‌ ارزش هستند. به همین سادگی!

موفقیت در تصمیم به عمل کردن نهفته است. پس تصمیم بگیرید و وارد عمل شوید.

درگیر و اسیر ایده آل‌سازی همه چیز می‌شوند.

اصرار ما برای رساندن همه چیز به منتهای درجه عالی باعث تاخیرهای زیاد در کارها، استرش شدید و ناامیدی و دلسردی می‌شود.

دنیای واقعی هیچ پاداشی به ایدآل‌گراها نمی‌دهد. تنها راه برای انجام کارها این است که 99% مواقع ایدآل انجام ندهیم. این بهترین راه برای دست یافتن به ایدآل‌هاست.

خود را با انتخاب‌های زیاد اشباع می‌کنند.

 اگر سعی دارید درمورد چیزی در زندگیتان تصمیم بگیرید، وقتتان را صرف ارزیابی آخرین جزئیات هر انتخاب نکنید. چیزی را انتخاب کنید که فکر می‌کنید برایتان مناسب است.

در زندگی خود تعادل ندارند.

وقتی زندگی کاری یا اجتماعی و خانوادگیتان پرمشغله باشد و همه انرژیتان در آن نقطه متمرکز شده باشد، خیلی راحت تعادل زندگیتان برهم می‌خورد. اگر می‌خواهید کارها درست انجام شود، باید ابعاد مختلف زندگیتان را متعادل کنید. اینکه یک بُعد زندگی را فراموش کرده و بیشتر وقتتان را صرف یک بُعد زندگی کنید، فقط برایتان خستگی و استرس به همراه خواهد داشت. 

وقتشان را صرف دنبال کردن یک دستاورد ساختگی می‌کنند.

اگر در انجام کاری هدفتان به دست آوردن دوستان بیشتر و بیشتر و بالا بردن آمار دوستان باشد، دستاوردهایتان کاملاً ساختگی است. اینها اگر به تعادل و باهدف استفاده شوند، یک هدف منطقی به دنبال دارند. اما اغلب افراد آنقدر خود را درگیر می‌کنند که دلیل اصلی که بخاطر آن شروع به ایجاد رابطه نموده اند را به کلی فراموش می‌کنند.

لذا مهم است که ذهنتان را روی کاری که می‌کنید و دلایل انجام آن تمرکز دهید.

 از خودتان بپرسید: آیا این فعالیت یک تغییر مثبت و محسوس در زندگی من یا فردی دیگر ایجاد می‌کند؟ آیا لازمه یک هدف واقعی است؟

برای بررسی پیشرفتشان معیار سنجش درستی ندارند.

تصور کنید که در کاری که انجام می‌دهید، مقرر کنید که میزان کاغذ و مدادهایی که مصرف کردید را حساب کنید. آیا این منطقی است؟ خیر! چون کاغذ و مدادها هیچ تاثیری در درآمد و ... ندارند. باید چیزهایی را بسنجید که مستقیماً به هدف اولیه شما مرتبط باشد.

رویکرد مناسب این است که بفهمید هدف اصلیتان چیست و بعد چیزهایی که مستقیماً در رسیدن به آن هدف دخیل هستند را بسنجید


[ دوشنبه 90/9/28 ] [ 9:23 صبح ] [ علی محمدی ]

1- خواندن بدون نوشتن: روش نادرست مطالعه است. مطالعه فرآیندی فعال و پویا است و برای نیل به این هدف باید از تمام حواس خود برای درک صحیح مطالب استفاده کرد. باید با چشمان خود مطالب را خواند، باید در زمان مورد نیاز مطالب را بلند بلند ادا کرد و نکات مهم را یادداشت کرد تا هم با مطالب مورد مطالعه درگیر شده و حضوری فعال و همه جانبه در یادگیری داشت و هم در هنگام مورد نیاز، خصوصا" قبل از امتحان، بتوان از روی نوشته ها مرور کرد و خیلی سریع مطالب مهم را مجددا" به خاطر سپرد .

2- خط کشیدن زیر نکات مهم: این روش شاید نسبت به روش قبلی بهتر است ولی روش کاملی برای مطالعه نیست چرا که در این روش بعضی از افراد بجای آنکه تمرکز و توجه بروی یادگیری و درک مطالب داشته باشند ذهنشان معطوف به خط کشیدن زیر نکات مهم می گردد. حداقل روش صحیح خط کشیدن زیر نکات مهم به این صورت است که ابتدا مطالب را بخوانند و مفهوم را کاملا" درک کنند و سپس زیر نکات مهم خط بکشند نه آنکه در کتاب بدنبال نکات مهم بگردند تا زیر آن را خط بکشند.

3- حاشیه نویسی: این روش نسبت بدو روش قبلی بهتر است ولی بازهم روشی کامل برای درک عمیق مطالب و خواندن کتب درسی نیست ولی می تواند برای یادگیری مطالبی که از اهمیتی چندان برخوردار نیستند مورد استفاده قرار گیرد.

4- خلاصه نویسی: در این روش شما مطالب را میخوانید و آنچه را که درک کرده اید بصورت خلاصه بروی دفتری یادداشت می کنید که این روش برای مطالعه مناسب است و از روشهای قبلی بهتر می باشد چرا که در این روش ابتدا مطالب را درک کرده سپس آنها را یادداشت می کنید اما بازهم بهترین روش برای خواندن نیست.

5- کلید برداری: کلید برداری روشی بسیار مناسب برای خواندن و نوشتن نکات مهم است. در این روش شما بعد از درک مطالب، بصورت کلیدی نکات مهم را یادداشت می کنید و در واقع کلمه کلیدی کوتاهترین، راحتترین، بهترین و پرمعنی ترین کلمه ای است که با دیدن آن، مفهوم جمله تداعی شده و به خاطر آورده می شود.

6- خلاقیت و طرح شبکه ای مغز: این روش بهترین شیوه برای یادگیری خصوصا" فراگیری مطالب درسی است. در این روش شما مطالب را می خوانید، بعد از درک حقیقی آنها نکات مهم را به زبان خودتان و بصورت کلیدی یادداشت می کنید و سپس کلمات کلیدی را بر روی طرح شبکه ای مغز می نویسد؛ در واقع نوشته های خود را به بهترین شکل ممکن سازماندهی می کنید و نکات اصلی و فرعی را مشخص می کنید، تا در دفعات بعد به جای دوباره خوانی کتاب، فقط به طرح شبکه ای مراجعه کرده و با دیدن کلمات کلیدی نوشته شده بروی طرح شبکه ای مغز، آنها را خیلی سریع مرور کنید. این روش درصد موفقیت تحصیلی شما را تا حدود بسیار زیادی افزایش می دهد و درس خواندن را بسیار آسان می کند. و بازده مطالعه را افزایش می دهد.


[ یکشنبه 90/9/20 ] [ 11:55 عصر ] [ علی محمدی ]

 دین عامیانه چیست؟

دین عامیانه واقعیتی اجتماعی گسترده، تأثیرگذار و غیرقابل چشم پوشی است. این سخن را از سقراط نقل می کنند که سقراط می گفت: اگر در احوال خودمان دقت کنیم می بینیم از ابتدای زندگی و وقتی که به دنیا می آییم، آهسته آهسته از اطرافیان خود  از اعضای خانواده گرفته تا مربیان و مردمی که در محیط زندگی با آنها سرو کار داریم یک سلسله باورها و عقاید دریافت می کنیم. و براساس همین عقاید و باورهای تلقینی است که زندگی مان را سامان می دهیم. اما هیچ وقت به سراغ آزمون و محک زدن این باورها نرفته ایم و هیچ کدام را به بوته ی آزمایش ننهاده ایم تا ببینیم آیا این باورها واقعاً درست هستند یا نادرست، صادقند یا کاذب، حقند یا باطل، و نکته ی مهم این است که هر چه به سمت باورهای مهم می رویم، این نیازمودگی بیشتر می شود و هر چه عقیده ای مهم تر باشد، بی دلیل تر قبول می کنیم.

از نظر جامعه شناسی، دین آموخته ای اجتماعی است وافراد، دین و مذهبشان را از در جریان اجتماعی شدن، می آموزند و کسب می کنند. به واقع در فرایند اجتماعی شدن است که اشخاص به جذب و درونی کردن عناصر بی شمار فرهنگ مشغول می شوند. فرایندی ناخودآگاه، که از طریق آموختن غیررسمی ارزش ها، اعتقادات و باورها ، جریان می یابد. «عاملان اجتماعی شدن و یا اجتماعی کردن» از قبیل والدین، مربیان، همسایگان، دوستان بیشترین تأثیر را در انتقال باورها و اعتقادات دارند. این افراد که به مثابه «افراد مهم» محسوب می شوند نقش و تأثیری دائمی بر افراد دارند، و «تقریباً همیشه این افراد مهم در زندگی مان هستند که نقش عمده در معرفی یک دین به ما و تعیین هویت دینی خاص ما بازی می کنند». ما همه ی چیزهای مهم و باورهای پایه ای مان را از "دیگران مهم" می آموزیم. محصول فرایند انتقال باورها، اعتقادات و ارزش های دینی به نسل های بعدی را می توان با عنوان «دین ارثی» شناخت. دین ارثی، عبارت است از، مجموعه ی باورها، اعتقادات، مناسک، شعائر و آموخته هایی که بدون وارسی کردن و بدون سنجش، آنها را می پذیریم و درونی می کنیم. ما همان گونه که آداب و رسوم، زبان و . . . را از دیگران مهم می آموزیم، به همین ترتیب دین مان را از آنان می گیریم. و همان گونه که ویژگی های جسمانی مان را مانند رنگ چشم، رنگ مو و چهره، قد، و . . . . از والدین مان میان به ارث می بریم، دین مان را نیز به ارث می بریم.

در دین عامیانه استدلال های عقلانی بسیار ضعیف است، بنابراین، دین عامیانه بیشتر به صورت حکایت ها و داستان ها و بیان تجاربی است که فاقد پیوستگی و انسجام درونی است. باورهای دین عامیانه (عموماً) خردستیزاست و تضادی روشن با عقلانیت دارد. آن هنگام که مشکلات، رنج ها، بن بست ها و دشواری ها بر سر راه زندگی عمومی مردم به روش های ساده و قابل فهم، درمان نمی شوند، آنگاه دین عامیانه است که به نوعی آرامش درونی و تحمل در برابر شداید را در بین پیروانش ایجاد می کند. دین عامیانه است که در برابر ابهام آینده و تنش های واقعی کنونی ، راه حل هایی ساده انگارانه می آفریند در این اجتماعات است که از گویندگان، درباره ی آنچه ادعا می کند، مطالبه ی دلیل نکنند و وظیفه ی عقلانی شان را برای پذیرش باورهای جدید، در پرتو فوران احساسات و عواطف به دست فراموشی بسپارند و اخلاق باور، یکسره به نفع تهییج و ظهور عواطف و مکنونات قلبی، کنار زده شود. 

راه حل قضیه چیست؟

خداوند حکیم وقتی از قضایای مهمی پرده بر میدارد لفظ(اولوالالباب)را استفاده میکند به لحاظ لغوی( لب ) دیدن هسته داخلی وکنه یک چیز را می گویند.یعنی در این عالم پی بردن به حقایق یقینی هدف اصلی ومقصد انتهایی می باشد. حضرت آیت الله جوادی آملی در رابطه با این موضوع فرمودند( در ابتدا همه ی دانستنی ها ی دینی ومذهبی خود را کنار گذاشته وکافر شدم سپس پله پله وارد حقایق ناب واصیل الوهیتی گردیدم.)

همیشه گفته اند شک یکجا خوبست وآن جایی است که باعث حرکت وتحقیق شود.باید بگوییم این فکر وروح ما مثل خیلی چیزهای دیگر نیاز به تصفیه دارد خیلی از معارف وآموخته های ما هنوز بوی شک می دهد خیلی از معارف وارونه وبعضا با تحریف در دل ما رسوخ پیدا کرده است.ما در معارف دینی داریم که تقلید در اصول دین جائز نیست وهر کس باید خود شخصا در عقایدش به یقین فکری برسد.چراکه در روز قیامت (الامن اتی الله بقلب سلیم)فقط ارزش دارد.پس باید اولا با مجاهدت وتهذیب نفس غبار از دل را شست وبه تطهیر آن پرداخت چراکه(لایمسه الا المطهرون)ودرکنار آن با استمداد از خدای متعال در نشان دادن صراط مستقیم ونیزتحقیق وتعمق در معارف دینی حقیقت گوهر دین را در دل وجان خود احیاء نماییم.

به امید روزی که از زنجیرهای تقلید وهرچه حجاب است برای دل وجانمان رهایی یابیم.


[ شنبه 90/9/19 ] [ 2:19 عصر ] [ علی محمدی ]

از جریانات پرطرف‌دار در کشور ما، فراماسون و صهیون‌شناسی است! البته نه به خاطر اهمیت دشمن‌شناسی و بلکه متاسفانه باید گفت، بیشتر به خاطر جذابیتی است که موضوعات دارند، خصوصا که نشانه‌شناسی‌هایی از قبیل چشم ابلکیس و... هم دارند که برای نوجوانان و جوانان جذاب است!

چندی است که جریان های منتقد غرب و فعال در عرصه دشمن شناسی و مهدویت به سرعت در حال رشد و گسترش هستند. یکی از این جریان ها که بیش از همه به مبحث صهیونیزم شناسی و شناخت جریان فراماسونری می پردازد نیز چندی است که وسعت یافته و اندک اندک در حال جا انداختن مدل نگاه خود درمیان برخی نخبگان و دانشجویان است. از انجا که چند وقتی است که خود شخصا با این تفکر چالش های جدی داشته ام بر آن شدم که به قدر فهم خود نقدی را براین نوع از روش تحلیل و نگاه ارائه دهم.
درباره این موضوع میتوان هم در مبادی و هم در متن و هم در نتایج آن به بحث پرداخت:
این رویکرد در نقد جریان غرب و صهیونیزم بیش از هر چیزی زاییده دوران جدید و ترویج نگاه های اخرالزمانی چه در میان مسلمین و چه درمیان غربیان به وسیله سینمای هالیوود و اندیشمندان یهودی و مسیحیان صهیونیست است .
در ابتدای بحث باید پرسید اینکه در این بحث این گونه افراطی بر دشمن شناسی تاکید میشود چقدر اولویت دارد؟ سوال دیگر اینکه ایا این اندیشه چقدر بر اندیشه دشمن شناسی حضرت امام ره و
 
رهبری انقلاب منطبق است ؟
این اندیشه انقدر بر شناخت یهود و صهیونیزم و گروه های
  جدید فکری و مذهبی منبعث از الحاد غربی تاکید دارد که حتی در برخی مواقع ترویج اندیشه دینی جایگزین آنها وحتی محک نقد دینی هم فراموش میشود. به عنوان مثال 
این نوع تفکر بیش از انکه تصویری از جامعه ارمانی مهدوی بدهد به تشریح وضعیت موجود و تلاش های غربیان برای مقابله با جریان مهدویت می پردازد.
اگر ما برای دشمن شناسی اصالت قائلیم به واسطه ان است که
 
شاهد یک تقابل همیشگی با دشمن یعنی شیطان هستیم و جنگ و تقابل حق و باطل همیشگی و تمامی ناپذیر است و انرا وسیله ای برای شناخت مسیر درست حرکت میدانیم، اما باید توجه کنیم که نباید این دشمن شناسی ما را به ورطه خود فراموشی و مرعوب دشمن شدن بیاندازد. که متاسفانه با تفسیر های افراطی این جریان تاحد زیادی این روحیه در حال رشد کردن است.
کسانی که در این جریان فعال هستند انقدر در این مباحث غرق میشوند که همه چیز را با عینک نقد غرب و مدرنیته و صهیونیزم می بینند. افراط انها باعث میگردد که در خودو مخاطبانشان نوعی" توهم توطئه" القا نمایند که همواره توطئه ای از سوی صهیونسیت ها در همه کارهاو جریان ها وجود دارد و به دنبال ارتباطی با جریان
 
فراماسونری هستند.
 
نتیجه ای که همواره از مباحث خود می گیرند و یا در دیگران القا میکنند این است که صهیونیست ها همه چیز مارا در سیطره و احاطه داشته و در هرکاری دست و نفوذ دارند. لذا یک نوع ناامیدی از حرکت را مخاطبان خود ایجاد مینمایند. شاید اشکال دیگر این تفکر در این مورد این باشد که میتوان ادعا کرد همین نوع از تفکر انتقادی افراطی و منفعلانه نسبت به دشمن نیز خود ساخته دست همان دشمنان برای اثبات هژمونی خود بر دنیا است ویا حداقل این احتمال را داد.
متاسفانه در مقابل حجم عظیمی از ادعاها و اظلاعاتی
  که دستاویز استدلال های 
اینان قرار میگرد، کمترین گزاره های ایجابی برای برون رفت و یا حرکت وجود ندارد ولی این در حالی است که ما دشمن شناسی برای شناخت موانع حرکت میخواهیم !
از انجا که
  در ابتدا جریان فراماسونری در میان معماران به وجود امد نقش معماری و نماد ها در این جریان بسیار پررنگ است و به طرق مختلف سعی میکنند نماد های خود را در ساخته های مخلف بگنجانند. البته 
منکر این نیستیم که انها این کار را میکنند ولی باید توجه کرد اولا توهم توطئه موجود باعث میگردد که انها از مسئله ای که هیچ ارتباطی با موضوع ندارد ارتباطی در بیاورند و ثانیا صرفا نماد ها را محک نقد و دلیل استنتاج خود قرار دهند که در بسیاری از موارد این نتایج خلاف واقع و یا با پیش فرض های غلط است.
تمسک به نمادها در استدلالات اینها انقدر پر رنگ و در برخی موارد مضحک است که در همان ابتدای
  امر از سوی مخاطبان با واکنش های جالب و گاه تمسخر امیز مواجه میشود.مثلا با این استدلال تیم ابومسلم خراسان هم به واسطه شکل نمادش ارتباطی 
با جریان فراماسونری دارد.!
تمسک به برخی اعداد مانند 33 همانند برخی نماد ها در این اندیشه به شدت پررنگ است و یکی از دستاویزهای بزرگ برای استدلال ها
    
می باشد. وتلاش میشود که اعداد به هر طریقی ولو با برخی ضرایب با این عدد ارتباط داده شوند.
در این نوع نگاه انان حتی در مواقعی که به متون و حتی متون مقدسی مانند قران مراجعه میکنند کار زیادی با محتوای ایات نداشته و صرفا به دنبال ارتباط ها شکلی و
 
اشارات عددی و یا نحوه چینش حروف و تعداد انها هستند. مثلا اینکه بهائیان کلی پول خرج کرده اند تا یک خطاطان معروف قران کریم" بسم الله الرحمن الرحیم" را از 20 حرف به 19 حرف تقلیل دهند چون 19 عدد مقدس بهائیان است!.
البته شاید بسیاری از این گزاره ها صحیح باشد اما این نوع از تحلیل از مبنا غلط است و روش تحلیلی هم به جز اتکا کردن به چند کد آن هم کدهایی که عمدتا اطلاعاتی و امنیتی بوده
 
و در دست مردم عادی نیست ارائه نمیدهد. واکثر تحلیل ها بر اساس ظن است که کلا باطل است.
روش تحلیل باید بتواند فارغ از ارائه یک سری اطلاعات خام ، یک روش تحلیلی ارائه دهد تا مخاطب بتواند خود انرا کسب کرده و مسائل را با ان تحلیل کند نه اینکه اگر موضع جدیدی پیش امد نتواند هیچ تحلیلی درباره ان ارائه دهد. متاسفانه این نوع تفکر چون مبتنی برکدهای اطلاعاتی و امنیتی و برای مخاطب
  جدید است بسیار جذاب هم جلوه میکند ولی غافل از انکه به جای انکه قدرت تحلیلی به مخاطب بدهد چیزی جز یک بدبینی مفرط به او نمیدهد. 

.


[ دوشنبه 90/9/7 ] [ 8:12 صبح ] [ علی محمدی ]
درباره وبلاگ

علی محمدی
خیـلــی هـا بـرایـــم دسـت تـکان دادنـد ! امــّا !! کـم بـودند کسانی که تکانــم دادنــد !
پیوندهای روزانه
موضوعات وب
سایت های مفید
امکانات وب
بازدید امروز: 3
بازدید دیروز: 5
کل بازدیدها: 103810